قبلا در پستی با عنوان آلمان، سرزمین مردم به این کشور به حق نمونه پرداخته بودم. در سفر اخیر تجربه کوچکی داشتم که بد ندیدم در موردش بنویسم.
پشت در خروجی یک دفتر کار در آلمان، دیدم که این تصویر نصب شده است.
از سر کنجکاوی پرس و جو کردم و فهمیدم که این برنامه تخلیه زباله در آن منطقه شهرداری است که هر ۹ ماه یکبار به همه ساکنین آن منطقه داده میشود. در واقع شهرداری زباله ها را بر اساس خشک یا تر بودن و قابل بازیافت یا غیر قابل بازیافت بودن دسته بندی کرده و در هر ماه فقط روزهای معینی برای بردن هر دسته میآید.
شهرداری شهروندان را موظف میکند که بر اساس میزان تولید زباله خود سطلهای مخصوص تهیه کنند و عوارض تخلیه را هم بر اساس سایز سطلها از آنها میگیرد. همچنین طبق دستورالعمل، قرار دادن زباله در سطل غیر مرتبط با ۲۰۰ یورو جریمه روبرو میشود.
با خودم فکر میکردم که وقتی در یک سیستم میتوان برای دفع زباله چنین برنامه ریزی دقیق و ساده و اجرایی تدوین کرد، تو فکر کن که برای بودجه کشور و محیط زیست و اقتصاد و فرهنگ و غیره چه کارها که نمیکنند.
ما در ایران به حای سیستم سازی، درگیر طلسم لعنتی به نام فرهنگ سازی هستیم غافل از اینکه فرهنگها در خیلی موارد میتوانند نتیجه سیستمها و اجرای صحیح آنها باشند نه برعکس.
دکتر محمود سریع القلم، اخیرا در مقاله ای که در سایت عصر ایران منتشر شده است، به موضوع برتری آدمها بر سیستمها در کشورهای عقب مانده و احساس بی ثباتی که گریبانگیر همه ماست پرداخته اند. از قضا ایشان هم برای مثال به آلمان رجوع کرده اند.
در این میانه پاسخ این سوال که چرا ما ایرانیها همیشه در جلسه هستیم ولی آلمانیها نیستند را داده است.
ایشان مینویسند:
بی دلیل نیست در آلمان، ساعت پنج بعدازظهر همه محل کار خود را ترک میکنند تا بروند و زندگی کنند. لزومی ندارد تا ۱۲ شب جلسه بگذارند. جلسات فراوان به معنای ناهماهنگی و معرف فقدان رویه و قاعده است. طی ۱۷۰ سال تجربه تحول در کشور، نتوانسته ایم مهم ترین فرآورده مدرنیته که سیستم سازی در همه عرصه ها است را ایجاد کنیم. تقریباً حل هر مسئله ای تابع رأی، سلیقه، خواسته ها، منافع و حتی مزاج افراد است.
به نظر من هم فرهنگ به خودی خود ساخته نمی شود. اگر فرهیختگان و صاحبان امر به ساختن سیستم فکر کنند، فرهنگ بعد از آن خواهد آمد.
آقای مهندس بسیار جالب و قابل تامل بود.
فقط چند سوال به ذهن من رسید :
اینکه چرا ما در ایران نمی توانیم سیستم ایجاد کنیم؟ آیا دلیل اش از جنس نتوانستن است یا نخواستن است؟ اینکه چرا شهرداری تهران نمی تواند چنین الگویی را در چند منطقه شهرداری پیاده سازی کند؟
آیا از مشاوران خوبی بهره نبرده ایم؟
آیا مدیرانمان با سیستم و رویکرد سیستمی آشنا نیستند؟
آیا آنقدر که باید، بر روی حل مساله متمرکز نشده ایم؟
آیا شایسته سالاری در کشورمان (به عنوان نمونه شهرداری تهران) وجود ندارد؟ یا کافی نیست؟
آیا عمر مدیریتی در کشور ما کوتاه است؟ و مدیران نمی توانند اقدامات موثری انجام دهند؟
آیا بروکراسی های بیش از حد و دست پا گیر مانع اینکار شده اند؟
به واقع چرا؟
خوشحال خواهم شد تا پاسخی کوتاه (متناسب با فرصت و محبت اتان) به چرایی این مساله بدهید.
ارادتمند شما