اینجا نوشته بودم که یک آقای محترمی هر سال خیابان زرافشان تهران را به هنگامه ای از زیبایی بی بدیل گلهای لاله تبدیل میکنند.
امسال نیز ظاهرا قرار است همین جشنواره زیبایی به پا شود و البته ظاهرا مساحت بیشتری از کنارگذر خیابان را به این کار اختصاص خواهند داد. مسلما اینکه ایشان با هزینه و همت شخصی چنین هدیه زیبایی به شهر ما میدهند جای ستایش دارد، اما آدمیزاد که احتمالا ما باشیم مریضی غر زدن و فضولی دارد و ترک عادت هم لابد موجبات مرض است.
من اما در گذر هر روزه ام از این خیابان، متوجه شدم که دو سه نفر دائما در کنار محوطه ای که زیر کشت پیاز گلها است، قراول میروند! هر ساعت روز و هر ساعت شب! عاقبت کنجکاوی قافیه را بر من تنگ کرد و از یکی از آنها پرسیدم که شبانه روز آنجا چه میکنند؟ داستان این است که این آقایی که در تصویر میبینید و دو نفر دیگر توسط همان آقای محترم برای جلوگیری از سرقت پیاز گلها آنجا به نگهبانی مشغولند!
اینجا چند نکته باریک وجود دارد که شاید بد نباشد گفته شود.
اینکه مردم جامعه ما به پیاز گل لاله کاشته شده رحم نمیکنند نشانه چیست؟
اینکه که یک نفر حاضر شده در سرمای زمستان بدون هیچ امکاناتی (واقعا هیچ امکاناتی) وسط خیابان نگهبانی بدهد نشانه چه وضعیتی در اشتغال کشور است؟
اینکه آقای دکتر عزیز ما چاره ای جز اینکار نداشته اند قابل درک است، اما وجود امکان استخدام کردن آدمها برای کار در شرایط غیر انسانی (ولو اینکه داوطلب داشته باشد) در مورد قانون کار و نظام حمایت اجتماعی کشور ما چه میگوید؟
سلام و عرض ادب مقاله شما واقعا منو به فکر فرو برد. اول از همه یه خسته نباشید به اون آقای محترمی میگم که با همت و اراده والاشون منو حیرت زده کردند و به من یادآور شدند که هنوزم هستند همچین آدمایی و اینکه تاسف خوردم واسه ملتی که به جایی رسیدند که باید برای پیاز گل هم نگهبان گذاشت