هنوز طعم بی نظیر فیلم بمب یک عاشقانه، از پیمان معادی و آنهمه هنری که به پای به تصویر کشیدن روزگار تیره ما دهه پنجاهی ها در روزهای جنگ ریخته بود را زیر زبان داشتم که، فرصتی دست داد تا آشغالهای دوست داشتنی محسن امیر یوسفی را پس از 6 سال توقیف ببینم.
این روزها همه جا صحبت از این فیلم است و نقدها و فحش و فضیحتهای زیادی هم شنیده میشود اما واقعا هر که هر چه میخواهد بگوید و ایراد بگیرد و نق بزند، من این آشغالهای دوست داشتنی و آنهمه ظرافت در سناریو نویسی و دیالوگهای شاهکار را ستایش میکنم. فیلمی گرم و لطیف و دوست داشتنی و قابل لمس.
حکایت منیر حکایت پر آب چشم ایران است که از مشروطه تا امروز یک روز خوش ندیده و فرزندانش هنوز به دنیا نیامده تحت تعقیبند! از چپ و راست و بالا و پایین و ملی و مدهبی همه توی سر هم میزنند و این میان زندگی را فراموش میکنند.
آشغالهای دوست داشتنی حکایت آنهایی است که اهل فلسفه بافی و چریک بازی نیستند و از جنگ و خون و صدای گلوله بیزارند و فقط و فقط میخواهند زندگی کنند! مثل همه مردم دیگر متمدن دنیا! همین و همین. آنهایی که از چپ و راست و ملی و مذهبی و بسیجی و کراواتی و شرقی و غربی بدجوری یک عذرخواهی طلبکارند. همانهایی که آنقدر عرصه را بر آنها تنگ کردیم که پستوی هر کدام را که بگردی به اندازه بیست سال حبس میشود برایشان برید و دهه هاست که بار گناه و جرمهای خلق الساعه ای را بر دوش میکشند که در جغرافیای دیگری اسمش زندگی است.
من هم چندروز پیش آشغالهای دوست داشتنی را دیدم. برای من دیدن فیلم پر از لحظههای دردناکی بود که مشابهش را به سادگی میتوانستم در زندگی خودم و اطرافیانم ببینم.
ریختن هر تکه از خرده ریزهایی که خاطراتی پشت خودشان داشتند٬تجربهای بود که خیلی از ایرانیها از سر گذراندهاند.
قابل لمس توصیف خیلی مناسبی بود برای داستان این فیلم.