اگر ما با جهان ارتباط داشتیم، تخصص را گرامی میداشتیم و به یک نفر، بیش از ده حکم اجرایی نمیدادیم. اگر ارتباطات جدی بینالمللی داشتیم، سریع آلودگی هوای تهران، ایمنی جادهها، ترافیک شهری، نظام اداری و دهها مورد را مجبور میشدیم حل و فصل کنیم. اگر ارتباطات وسیع بینالمللی داشتیم، نمیتوانستیم نرخ دورقمی تورم را برای دههها حفظ کنیم.
اگر بینالمللی بودیم، در دانشگاههای ما، از اساتید کرهای و ژاپنی گرفته تا محققان مصری و برزیلی حضور پیدا میکردند، تدریس میکردند، آموزش میدادند و میآموختند و افراد دانشگاهی در داخل کشور، خود را محک میزدند. اگر بینالمللی بودیم، قبول نمیکردیم درصد قابلتوجهی از مردم ایران از اتومبیل پراید استفاده کنند. اگر بینالمللی عمل میکردیم، روبروی شاخص ارزی ایران در صرافیهای خارجی، معادلهای بسیار ضعیف را نمیدیدیم.
منظور از بینالمللی شدن چیست؟ سه اصل است: رقابت، کیفیت و استاندارد. تصور نکنید که مقصود تعامل صرفاً با غرب است. یکی از بهترین مصادیق برای فهم بینالمللی شدن، کشور کره جنوبی است. هم پیشرفت خارقالعادهای کردهاند و بدون منابع طبیعی نزدیک به یک تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی دارند. همزبان و فرهنگ و ادبیات خود را حفظ کردهاند و هم میتوانند با سیستمی رقابتی و جهانی که بپا کردهاند، همسایه شمالی خود را تهدید اقتصادی کنند. کره شمالی نگران باز شدن است چون تضادهای درونی آن برملا میشود و نظمی که ایجاد کردهاند را متزلزل میکند.
آیا من و شما میتوانیم سه نفر از مقامات کره جنوبی را نام ببریم. احتمالاً خیر. چون کره جنوبی سیستم است و نه فرد. اما همینکه در جهان گفته میشد ونزوئلا یا لیبی، همه میدانستند نام کدام افراد را باید مطرح کنند. اول شرط توسعهیافتگی این است که همه بپذیرند، سیستمسازی مبنای تحول است و افراد صرفاً سیستم را مدیریت میکنند.
در جهان سوم تعهد جایگاهى ندارد، آدمها بین ساعت یک ربع به هفت، هفت، و هفت و ده دقیقه فرقى قائل نیستند، وقتی با تأخیر سر قرار میرسند بجای عذرخواهی میگویند: اِ ؟ خیلی وقته اومدی ؟! بنابراین ارزش کسى که هر روز سر ساعت هفت در محل کار حاضر است الزاما حفظ نمیشود، بلکه کسی که گستاختر است و روى بیشترى دارد حرف اول را میزند، کارمندى که کارش را درست انجام میدهد همیشه تحت فشار است بى آنکه رشد کند، در مقابل کارمندى که از زیر کار در میرود راحت تر است، جواب خیلى از سؤالها این است: حالا مگه چى شده ؟!
در کشورهاى پیشرفته مردم آگاهى و بینش بهترى دارند، آنها میدانند که کسی که متعهدتر است قابل اعتماد و البته قابل احترام است، جامعه به افراد سختکوش نیاز دارد و این افراد رشد میکنند و این است که بسیاری که مهاجرت میکنند در کشورهای دیگر موفق هستند! در خاورمیانه عمدتا ارزشها جابجا شده، تو اگر آدم سخت کوشى باشى باید کل سیستم را به جلو هل دهى و البته نخواهى توانست، کسیکه کار نمیکند راحت تر زندگی میکند و فشار کمتری متحمل است ! یکروز تعطیل رسمى است، روز بعد بین التعطیل و بعدش جمعه، و شنبه هم هنوز عده اى مرخصى هستند و کارها انجام نمیشود، یکروز آفتابى ساعت نه صبح میروى به ادارات و کارمندى داد میزند سیستم قطعه ! و تو هیچ حرفى براى گفتن ندارى، هیچکس پاسخگو نیست، زمان ارزشى ندارد و این را از صفهاى طولانى سوخت گیرى سى.ان.جى میتوان فهمید، سرعت جامعه کند است و تو نمیتوانى تند بروى ! همه میدوند و عجله دارند اما همه شان هم علاف اند! کار مثبتى انجام نمیشود، توضیح دادن بیفایده است، همه میخواهند سر طرف مقابل کلاه بگذارند، پس وقتی تو وعده تشویق به کارمند یا پیمانکاری میدهی بیچاره باور نمیکند ! فکر میکند تو وعده سر خرمن میدهی ! ساده ترین کارها به سختی انجام میشود، وقتی 100 تا تک تومنی از کسی میگیری ناراحت است و میخواهد سکته کند اما وقتی 2 ساعت وقتش تلف میشود نمیفهمد! سود و زیان تعریف خاص خود را دارد، سرمایه ها به سمت تولید نمیروند، مردم کیفیت را نمیبینند فقط به قیمت توجه میکنند، سطحی نگری شایع است، اگر تو آدم نکته سنج و دقیقی باشی سختیهای زیادی خواهی داشت، و در این جامعه است که این ضرب المثل همچنان تیشه به ریشه تمام اقتصاد و فرهنگ و ادب و انسانیت و مدنیت میزند: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
این نوشتار به قلم استاد دکتر محمود سریع القلم به تحریر در آمده است.
ممنونم از انتشار مطالب خوبتون جناب تقوی عزیز. من فکر میکنم متن بالا از پاراگراف (در جهان سوم تعهد جایگاهى ندارد…) به بعد از آقای سریعالقلم نیست. ایشون با این ادبیات نمینویسن و از طرفی هم اگر دقت کرده باشید از همون پاراگراف به بعد علائم نگارشی از جمله نیمفاصلهها به کلی رعایت نشده، درست بر خلاف قبلش.