این روزها بحث بیکاری و اشتغال ملی به عنوان مورد توجهترین مساله کشور، دستمایه تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری شده است.
یکی میگوید ۶ میلیون شغل درست خواهد کرد و دیگری وعده ۵ میلیون شغل را میدهد. آن طرفیها هم میگویند که ایجاد هر یک شغل نیازمند ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان سرمایهگذاری است و اساسا اقتصاد کشور چنین سرمایهای در خود ندارد.
یکی دیگر پرتال آنلاین راه انداخته تا به خیل بیکارانی که منتظرند تا ایشان رییس جمهور شده و ۵ میلیون شغل کذایی را ایجاد کند کارانه بدهد (یالعجب که ما تا کنون فکر میکردیم که کارانه مخصوص کارمندانی است که بهرهوری بهتری را نسبت به سایرین به نمایش گذاشتهاند).
مشکل کجاست؟
به باور من مشکل اصلی اشتغال در کشور ضعف مفرط مهارت نزد کارجویان است. ریشه این ضعف هم در نظام آموزشی بسیار ناکارآمد کشور است. نظام آموزشی ما زندگی میلیونها آدم را ۱۶ تا ۲۰ سال درگیر کرده و بدون اینکه کوچکترین دانش و مهارتی به آنها اضافه کند، صرفا با افزایش سطح توقعات آنها را به عنوان مهندس و کارشناس ارشد و دکتر روانه بازار کار کرده است.
از آن طرف هم سازمانها و شرکتهای ایرانی چراغ بدست به دنبال نیروی کار کارآمد، در هر حوزهای که بگویید می گردند و البته که نمییابند.
اصلاح نظام آموزشی ما اگر همین فردا هم شروع شود ۲۰ سال دیگر خروجی آن معلوم خواهد شد. کارفرما را هم که نمیتوان مجبور کرد نیروی کار بی مهارت استخدام کند. سرمایه لازم برای گسترش تولید ناخالص داخلی را هم که در دسترس نداریم. پس چه خاکی باید بر سر بریزیم؟
من اگر مسئول حل این مشکل بودم، قانون میکردم که هر شرکت ایرانی که کسی را از لیست کارجویان استخدام کند، معادل حقوقی که به آنها پرداخت میکند از مبلغ مالیات سالانه معافیت خواهد گرفت. این در واقع شبیه یک بورس اینترنشیپ (کارآموزی) برای بیکاران است تا در آن یکسال واجد مهارت و سابقه کار شوند.
بعد از یک سال هم سازمان باید گزارش دقیقی از پیشرفت کارآموز به وزارت کار ارائه کرده و اینبار برای یکسال دیگر با ۵۰% بورس دولتی قرارداد خود را تمدید کند.
کارآموزانی هم که پیشرفت خوبی نشان نمیدهند بلافاصله به وزارت کار معرفی و بورسشان قطع میشود. در نتیجه کسی به ولگردی و از زیر کار در رفتن نخواهد پرداخت.
اینگونه بعد از دو سال نیروی علاف و بیکار و بی مهارت که عامل هزار ناهنجاری اجتماعی است، در فضای واقعی کسب و کار قرار گرفته و تبدیل به نیروی ماهر و توانا شده و میتواند مستقلا وارد بازار کار شود.
پانصد هزار میلیارد تومان پول فوری نیاز نداریم تا بعد از دو سال نتیجه را ببینیم! به کسی صدقه ندادهایم و به رشد تولید ناخالص داخلی هم کمک شده و به نیروی کار مهارت آموخته ایم.
از محل مالیاتی که دو سال بعد میخواسته پرداخت شود امروز شغل فوری ایجاد کرده ایم و تولید کالا و خدمات شده است که خود بخود میزان مالیات را هم بالا برده و طرح بودجهاش را خودش تامین خواهد کرد.
مسلما راه حلی که ارائه داده شد قابل نقد از سوی اقتصاد دانان و متخصصان این حوزه است و اصلا کامل نیست، اما خواستم بگویم برای حل مساله باید اول آن مساله را خوب درک کرد و سپس با شناسایی عوامل اصلی مشکل آفرین و درک محدودیتها با نگرش سیستمی به جنگ آنها رفت.
مطالعه موردی
در نوشته آلمان سرزمین مردم نوشته بودم که در اکتبر ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو ریخت و آلمان شرقی و غربی دوباره با هم متحد شدند.
یکی از معضلاتی که دولت آلمان متحد پس از دوران دیوار با آن روبرو بود، این بود که ناگهان مردم آلمان شرقی، که دهها سال تحت سلطه سیاه شوروی زندگی کرده بودند و بسیار بدوی و فاقد مهارت بودند شهروند آلمان متحد شدند!
اینها همگی به شغل احتیاج داشتند و دولت هم برای بازسازی قسمت شرقی نیازمند نیروی کار ماهر بود. از طرف دیگر لازم بود که سریعا برای تحقق عدالت اجتماعی سطح رفاه و آموزش در دو بخش شرقی و غربی آلمان به هم نزدیک شود.
یکی از کارهایی که دولت انجام داد، تدوین برنامه اشتغال ملی و اجرای آن بود. بر اساس این طرح کلیه شرکتهای آلمانی که کسی را از بخش شرقی استخدام میکردند، ضمن برخورداری از معافیت مالیاتی، مزایایی متناسب با حقوق پرداختی هم دریافت میکردند.
نتیجه این شد که اتباع آلمان شرقی به سرعت در شرکتهای طراز اول آلمان غربی استخدام شده و واجد مهارت و دارای درآمد مناسب شدند. امروز در کمتر از ۳۰ سال، هیچ نشانی از آنهمه فاصله در مهارت و سطح رفاه دو بخش آلمان وجود ندارد.
نگاه یک مشاهده گر
اگر بخواهیم به قول خارجیها Out of the Box ( نگاه خارج از چارچوبهای رایج) فکر کنیم، شاید بد نباشد دیدگاه آقای ناصر واثقی در مصاحبه با محمدرضا شعبانعلی و علیرضا شیری در رادیو مذاکره را در چگونگی ایجاد یک میلیون شغل را بشنویم.
خیلی خوب بود، فقط ای کاش مسولان کشور به جای شعارهای بی مورد برای گرد آوری رای راهکارهای عملی مثل شما داشتند و حداقل برای دلسوزی این مملکت و مردم آن هم که شده واقعاً کار می کردند. متاسفانه تو چند روز اخیر من مناظره ها را که نگاه می کردم، اولاً هیچ کدام از کاندید ها به جد هیچ برنامه مدون و درستی نداشتند و ثانیاً بیشتر بحث سمت مشاجره بود تا مناظره. این که چه چیزهایی در پس پرده ریاست هست که این طور همدیگر را خراب می کنند {و به جای دادن راهکار فقط نقاط ضعف یکدیگر را به رخ می کشند نشان از بی اهمیت بودن مردم} خدا میداند…
مسئله اینجاست که کارانه و یارانه از جیب مردم به طور مستقیم خرج می شود و مالیات از درآمد دولت.
من با حرف شما موافقم که نیروی کارامد نداریم ولی از طرفی وقتی برای استخدام کارمند فروش چهاربار آگهی می دهیم(با عناوین مختلف و حتی بدون ذکر عنوان نوع تولید شرکت و التماس برای هرنوع مهندسی که شاید به طور تصادفی آدم پیدا کنیم) و هربار ماکزیمم ۱۵ نفر ایمیل می زنند، آدم حیران می ماند که کو این همه جویا و مشتاق کار؟
وقتی کسی می تواند بدون زحمت زندگی را به طرق مختلف گذران کند، چه با دلالی و چه با کارانه، کار می شود مال آدمهایی مثل ما که تراکتور خطاب شوند و کارانه می شود مال جوانان مشتاق سایت ثبت نام فلان و بهمان.
سلام؛ دیدگاهتون برام جالب بود. چون از سمت دیگر به قضیه نگاه می کنید. من که هر وقت در دیوار سراغ آگهی های استخدامی می روم، با عبارات “بسیار بسیار آراسته” و “با روبط عمومی بسیار بالا”، “با حقوق فوق العاده اداره کار” مواجه می شوم و تا یه مدت بیخیال کاریابی می شوم.
شما اگر همین الان هم پایه کار کردن هستین تشریف بیارین من شما را استخدام میکنم. اتفاقا در سازمان ما ظاهر بسیار آراسته باعث رد شدن در مصاحبه میشود. اقلا ۵۰% هم بالای حداقل وزارت کار حقوق میدهیم. این گوی و این میدان. HR@SAEIGROUP.COM
لذت بردم از خواندن کامنت شما! آدمها وقتی درد مشترک دارند از دیدن هم خوشحال میشوند.
با خواندن کامنتها احساس کردم وضع عجیبی است.
مدیران در به در دنبال کارمند میگردند و پیدا نمیکنند. دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
بیکاران هم از بیکاری مینالند. ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر.
🙂
سلام دارم خدمت آقای تقوی .
اگر وقت کردید یه سر به وبلاگ من بزنید و پست «آیا برای من در ایران کاری هست ؟» رو مطالعه بفرمایید بعدش ادامه این متن رو بخونید .
آخه خیلی جالبه که افراد باسواد شهرستانی زیادی هم من میشناسم که وقتی میان تهران ،با نهایت حقوق ۲.۵ میلیون (البته در بهترین حالت) استخدام میشه .
اما اگر هزینه ها رو به صورت زیر در نظر بگیریم
اجاره یه خونه کوچک بین ۶۰۰ الی ۹۰۰ هزار تومن در ماهه .
باید پول پیش خونه بده حداقل ۲۰ میلیون تومن .
باید برای خودش غذا بخره چیزی حدود ۶۰۰ الی ۸۰۰ هزار تومن در ماه برای خرد و خوراک .
باید کرایه ماشین بده . منظورم هزینه حمل و نقله . چیزی در حدود ۲۰۰ هزار تومن در ماه .
حالا کتاب و لباس رو حساب نکنید مگه چقدر برای من (نوعی )می مونه که بخوام بیام تهران و توی یه شرکت معتبر کار کنم ؟
من شاید یه مهارت هایی داشته باشم واونطوری که شما توی فایلهاتون عرض کردید ، باشم . جویای کار هم هستم . سوادش رو هم دارم .
اما به نظر خود شما برای یک آدم به سن و سال من و با درنظر گرفتن هزینه ها ، آیا منطقیه که اصلا برای شرکت ها رزومه بفرستم ؟
شرکتهایی که اصلا ساختارشون درست نیست . مثلا شرکت X واقع در تهران ۱۲۰۰ نفر کارمند داره اما توی چارت سازمانی خودش جایی برای طراح یا معمار نرم افزار وجود نداره .
یکیشون هم وجود داشت و رزومه براش فرستادم . وقتی رفتم سرکارشون اصلا معمار نرم افزار اونی نبود که باید باشه . منظورم رعایت استانداردهای شغلی معمار نرم افزاره . تازه با حقوق نهایت ۲.۵ میلیون تومان در ماه .
دوستان زیادی من رو به سمت شما هدایت کردن و گفتند که این سوال رو از شما بپرسم .
عالی بود