کسانی که در مسیر شغلی خود تجربه مدیریت ارشد سازمانها را نداشتهاند (منظور قاعدتا سازمانهایی نیست که وصل به چاه نفت و یا منابع لایزال جیب مردم هستند) عموما دارای این تصور هستند که، مدیران ارشد قدرت انتخاب و تصمیم گیری دارند و در نتیجه از کار خود لذت بیشتری میبرند و زندگی بهتری را تجربه میکنند.
هر چه نباشد این جماعت قادرند هر تصمیمی میخواهند بگیرند و با چرخش قلمهای میلیونی و لوکسشان زندگی آدمها را تغییر میدهند. اما ظاهرا مثل خیلی موضوعات دیگر در جهان این سکه هم دو رو دارد.
اندکی تجربه در سطح مدیریت عالی هر سازمان خرد و کلانی به شما ثابت میکند که، به عنوان مدیر عالی فقط و فقط یک انتخاب دارید و آن اتخاذ تصمیم صحیح و انجام کار درست است.
مدار لاکردار روزگار هم بر اساس یک اصل نانوشته به گونهای تنظیم شده است که، تقریبا همیشه دشوارترین و دردناکترین گزینه ممکن به عنوان تصمیم صحیح با رذالت خاصی به درماندگی شما که، خسته از چالش قبلی به فکر فرو دادن چند قلپ آب خوش از گلو بودید لبخند میزند.
تصمیم صحیح در یک سازمان میتواند اخراج افرادی باشد که میدانید با از دست دادن شغلشان دچار چالشهای بزرگی میشوند و یا این باشد که در حالیکه میان یک جلسه پر تنش کاری با تمام وجود میخواهید سر از بدن طرف مقابلتان جدا کنید، جنتلمنانه لبخند زده و با طرف شوخیهای آبدار بکنید.
تصمیم درست میتواند این باشد که به جای عمل دفعی و تخلیه روانی خود، عصبانیت از یک رفتار غلط را روزها با خود حمل کنید تا موقعیت مناسب برای مطرح کردن و به نتیجه رساندنش با طرف مقابل فراهم شود.
مسلما مهمترین و اساسی ترین کار یک مدیر ارشد اتخاذ تصمیمات متعدد و کسب اطمینان از اجرای صحیح آن تصمیمهاست و لاغیر و حالا فرض کنید که در هر شبانه روز ۲۴ ساعته شما باید ۱۲ ساعت بی وقفه تصمیم بگیرید و یا در راه اجرای تصمیماتی که گرفتهاید بجنگید.
شبها هم کابوس و استرس موضوعاتی که باز ماندهاند و به دلیل کمبود وقت و یا پیچیدگی موضوع نتوانستهاید آنها را به سامان برسانید رهایتان نمیکند. در خصوصی ترین لحظات زندگی ناگهان سایه یک تصمیم گرفته نشده چنان ذهنتان را درگیر میکند که صدای اعتراض طرف مقابل را در میآورید.
به قول خارجیا بسیار خوب به کلوب مدیران تصمیم گیر خوش آمدید! زندگی از این پس این گونه خواهد بود.
راستی یک خبر جالب دیگر برای کسانی که عاشق جایگاه تصمیم گیری هستند اینکه طبق پژوهشی که در سال ۲۰۱۲ توسط دانشگاه هاروارد انجام شد، بیش از نیمی از مدیران ارشد از احساس تنهایی در سازمان (بخوانید در زندگی) رنج میبرند، شما در لذت بردن از این توهم قدرت انتخاب و تصمیم گیری تنها هستید!
با افراد درون سازمان نمیتوانید درد دل کنید چون اسرار سازمان فاش میشود و افراد خارج از سازمان هم یا نامحرم هستند و یا رقیب و یا نا آگاه به مسائل شما. پس سعی کنید از تنهایی خود لذت ببرید و درست ترین تصمیمات ممکن را بگیرید باشد که رستگار شوید.
آقای تقوی عزیز
سلام و روزتون به خیر
راستش من تا قبل از این که با محمدرضا عزیز آشنا بشم (حدود چهار سال پیش)، هیچ درک خاصی از این که یه مدیر ارشد ممکنه چه مشکلاتی تو سازمانش داشته باشه، نداشتم. همیشه تو لایه خودم و در گفتگو با دوستان هم سمت خودم حق رو به خودم می دادم و کارفرما رو یه موجودی می دونستم که خیلی آدم خوشحالیه و دغدغه خاصی نداره. ولی بعد با صحبت ها و درد دل های محمد رضا عزیز خیلی بیش تر درک تون کردم. وقتی خودم وارد بازار کار شدم و با مدیران بیشتر آشنا شدم از فکر سطحی خودم خجالت کشیدم. فشار کاری که روی یه مدیر هست رو از نزدیک می بینم و deep inside دلم می خواد برای کم کردن این فشار کاری، کاری که از دستم بر میاد رو درست انجام بدم تا دیگه حداقل دغدغه مسوولیت سپرده شده به من رو نداشته باشن.
نمی دونم چرا اینا رو گفتم.
ولی به نظرم حس خوبیه وقتی بدونیم و ببینیم بعضیا درک مون می کنن و ما رو می فهمن.