استیون کاوی در کتاب هفت عادت مردمان موثر، به برشماری هفت عادت ذهنی افراد توانگر، که تاثیرات مثبت قابل توجهی بر دنیای ما گذاشتهاند میپردازد.
تفکر برنده/برنده داشتن عادت چهارم از این هفت عادت مشهور است. کاوی در این کتاب مینویسد: برنده/برنده یک تکنیک نیست، که فلسفه کلی کنش متقابل انسانهاست. در حقیقت بهترین نوع از شش برداشت کنش متقابل است. کنشهای متقابل عبارتند از:
برنده/برنده یا بیا کاری کنیم که هر دو برنده باشیم.
برنده/بازنده یا من باید ببرم به قیمت باخت تو.
بازنده/برنده یا من میبازم و تو خواهی برد.
بازنده/بازنده یا هر دو میبازیم
برنده/برنده یا صرفنظر یا اگر نتوانیم هر دو برنده شویم بهتر است کلا فراموشش کنیم.
برنده یا من مسئول برد خودم هستم تو هم به فکر خودت باش.
وقتی داشتم کتاب آنچه پرنده کوچک به من آموخت از بیز استون را مطالعه میکردم، متوجه شدم که داشتن الگوی فکری برنده/برنده به عنوان یکی از مهمترین اصول ششگانه برای کارمندان در شرکت توییتر مطرح شده است. بیز استون میگوید:
هر معاملهای اگر به ضرر یک طرف تمام شود نمیتواند معامله خوبی باشد. معامله مثل روابط بین انسانها می ماند. همه ما به دنبال معاملهای هستیم که ماندگار باشد.
آنهایی که من را از قدیم می شناسند، احتمالا میدانند که در بخشی از زندگیم با تدریس ریاضی گذران عمر میکردم و آنجا یاد گرفتم که چگونه میتوان از ریاضیات برای تولید فلسفه های شخصی استفاده کرد.
فلسفه ای که من برای خودم ساختم این بود که هر یک از ابنا بشر روی کره زمین، اندوخته ای دارند از هوش و استعداد و ارتباط و سرمایه و فرصت. اگر با استفاده از هر مدل ریاضی کمی، بتوانیم یک عدد به عنوان ارزش جاری و آینده هر فرد استخراج کنیم، در واقع در بدو هر تعامل هر نفر یک ارزش جاری و آینده مشخص خواهد داشت.
به عنوان مثال اگر در تعاملات زندگی، فرد الف با ارزش ۸۰ با فرد ب با ارزش ۸۵ وارد تعامل شود، در آیینه کنشهای متقابل شش گانه، نتایج نهایی تعامل افراد میتواند رقم بخورد:
برنده/برنده: الف ۸۴ – ب ۹۲ که مجموع ارزش ۱۷۶ را تولید میکند.
برنده/بازنده: الف ۸۷ – ب ۷۵ که مجموع ارزش ۱۶۲ را تولید میکند.
بازنده/برنده: الف۷۰ – ب ۹۰ که مجموع ارزش ۱۶۰ را تولید میکند.
بازنده/بازنده: الف ۷۵ – ب ۷۷ که مجموع ارزش ۱۵۲ را تولید میکند.
معنی این ریاضیات این است که کل دنیا در مجموع یک ارزش جاری و آینده مشخص دارد و اگر فلسفه ما در زندگی تبدیل دنیا به جای بهتری برای زندگی و تضمین بقا باشد، چاره عاقلانه دیگری نیست مگر بازی با الگوی ذهنی برنده/برنده.
در همه حالاتی که بازنده وجود داشته باشد، نه تنها مجموع ارزش نهایی بازی بزرگتر از مجموع ارزش ابتدایی نخواهد بود، بلکه بخشی از ارزشهای طرفین در تعاملی که بازنده دارد مستهلک شده و از بین میرود.
شاید اگر بخواهیم سادهتر بگوییم، می توان فرض کرد در بازیهایی که بازنده وجود داشته باشد، دو برابر همانقدری که حال برنده خوب شده است، حال بازنده بد شده است و در نتیجه میزان حال خوب در دنیا کاهش پیدا کرده است.
به احترام چنین مدیری که یک بیزینس من موفق هم هست، باید کلاه از سر برداشت..ژ
همیشه خوش فکر و مثبت و موفق باشید.
من بتازگی مطالعه کتاب “هفت عادت مرمان موثر” را شروع کرده ام و از عمق مطالب و دقت نظر نویسنده آن شگفت زده شدم. همچنین قصد دارم تمامی تمرین هایش را با دقت انجام دهم و همه عادت ها را در خودم نهادینه سازم.
نگرش برنده-برنده علاوه بر اینکه مجموع ارزش بیشتری برای طرفین خلق می کند، باعث پایدارتر شدن روابط و کسب و کار هم می شود. کسی که همواره رویکرد برنده-بازنده را اتخاذ می کند، ممکن است در کوتاه مدت ارزش ها و امتیازات بیشتری کسب کند، اما قطعا در بلندمدت بازنده خواهد بود.
من باور دارم که کارهای بزرگ (کارهایی که افراد بسیاری در آن ها درگیر هستند)، مانند ایجاد تغییر در سازمان یا جامعه یا موفقیت یک کسب و کار، بدو نگرش و رویکرد برنده-برنده امکان پذیر نیستند. یکی از زیباترین مصداق هایی که برای این رویکرد به ذهنم می رسد، سرویس reCaptcha گوگل است:
https://www.google.com/recaptcha/intro/invisible.html
مطلب ارزنده ای بود ممنون
به قول #متمم:
بحث ما در اینجا به عنوان ارزش و ارزش آفرینی و بهبود کیفیت زندگی دیگران، یک توصیه اخلاقی نیست. بلکه یک توصیه منطقی است.
کسی که بهبود کیفیت زندگی خود را حتی به هزینه کاستن از کیفیت زندگی دیگران، هدف قرار میدهد، عموماً نخستین هزینهای که برای این کار پرداخت خواهد کرد، ثبات و پایداری است.
ممنون آقای تقوی. نوع نگاهتون به الگوی برنده/برنده جالب بود.راستش این قضیه رو به این صورت آنالیز نکرده بودم.ولی این بحث، بحث شکل گیری اقتصاد و تخصص گرایی و کمی معمای زندانی رو برام تداعی کرد.در کل نوع نگاهتون استدلال خوبی برای این مورد داشت.