داشتم در لابلای فایلهای قدیمی دنبال چیزی میگشتم که این ویدیو را پیدا کردم. روزی که داشتم با الیانا حفظ کردن این شعر از ملک الشعرای بهار که در ویدیو میبینید را تمرین میکردم، لاجرم خبر نداشتم که هفت هشت سال بعد بومرنگ ماجرا گریبانم را خواهد گرفت.
آن روزها الیانا به کلاس اول میرفت و تازه داشت چیزی به نام مدرسه را مزمزه میکرد و خیلی هم خوشحال بود و البته که معنی این شعر را هم نمیفهمید اما در عوض امروز که کلاس نهم است نه تنها معنی این شعر را خیلی خوب میفهمد بلکه خودش هم دو تا دفتر صدبرگ، شعر و مقاله و فحش و فضیحت در نقد مدرسه و معلمها و نظام آموزشی برای من میسراید.
نتیجه هم اینکه کلا کمتر مدرسه میرود و بعضی وقتها با هم درسها را مرور میکنیم و او بیشتر وقتش را به هنر، آموزش زبان و مطالعه و کارهایی که دوست دارد میگذراند.
اگر اندک سروکاری با نظام آموزش و پرورش داشته باشید حتما متوجه شده اید که وضعیتش چقدر از بقیه جاهای مملکت بدتر و اوضاعش خرابتر است. کاری به جزییات ندارم اما در یک کلام، برای تخریب آینده یک ملت هیچ روشی بهتر از از کار انداختن نظام آموزش و پرورش نیست.
پانوشت: انگلیسیها میگویند: مراقب باش چی آرزو میکنی شاید برآورده شد! توصیه من اما این است که مراقب باشید به بچه ها چی یاد میدهید! شاید واقعا یاد گرفتند و به کار بستند آنوقت نمیدانید که چه خاکی بر سر بریزید.
اقای تقوی از یادداشت شما استفاده می کنم و لذت می برم
دغدغه مندی شما برای شخص من ارزشمند است