Tag: امیر تقوی

  • عدالت اجتماعی ،از شعار تا عمل

    در یک پرواز با یک خط هوایی قدیمی و مشهور اروپایی، من و همسفرم درگیر بحثی شدیم که فکر کردم شاید بد نباشد به آن پرداخته شود. بلیطی که خریداری کرده بودیم برای کابین اکونومی بود و ۱۲۰ یورو قیمت داشت.

    شب قبل از پرواز طبق عادت خواستیم کارت پرواز را آنلاین دریافت کنیم تا معطلی کمتری در فرودگاه داشته باشیم. به وب‌سایت شرکت هوایی مراجعه کردیم و متوجه شدیم که برای استفاده از امکان دریافت آنلاین کارت پرواز باید ۱۰یورو بپردازیم. گزینه دیگر این بود که این ۱۰ یورو را پرداخت نکرده و در فرودگاه پس از انتظار در صف کارت پرواز را دریافت کنیم.

    از آنجا که کلا میانه خوبی با صف و انتظار کشیدن به خصوص در جاهای شلوغ ندارم، در نتیجه ۲۰ یورو نازنین را پرداخت کرده و سعی کردم صندلی مورد نظر را انتخاب کنم، غافل از اینکه برای انتخاب صندلی های به درد بخور هم باید نفری ۱۵ یورو دیگر سلفید. گزینه دیگر این است که صندلیهای وسط یا نزدیک دستشویی و غیره را انتخاب کنید.

    روز پرواز وقتی رفتیم تا چمدانها را تحویل قسمت بار بدهیم، فهمیدیم که بابت هر چمدان باید ۶۰ یورو پرداخت کرد. مسلما اگر سبک بار سفر کنید، به شرطی که بار دستی از ۷ کیلوگرم تجاوز نکند، پولی پرداخت نخواهید کرد.

    ضمن پرواز فهمیدیم که بابت هدفون برای تماشای فیلم باید ۵ یورو و بابت نوشیدنی و غذا هم، بسته به انتخابی که انجام میدهید باید پول پرداخت کرد. خلاصه اینکه برای هر امکان جانبی پرواز باید پول پرداخت میکردیم.

    همسفر عزیز که شاکی شده بود گفت: این اروپاییها واقعا آدمهای خسیس و مسخره‌ای هستند. بابت هر چیزی از آدم پول میگیرند. اینها باید بیایند و از ایرلاینهایی مثل امارات و قطر ایرویز یاد بگیرند و بفهمند که چگونه باید به مشتری سرویس داد.

    گفتم: قطعا نمیخواهی بگویی که دوستان خاورمیانه‌ای و تازه به دوران رسیده ما از سر سخاوت همه امکانات را برای ما فراهم میکنند و پولش را هم نمیگیرند. برایش حساب کردم، شما اگر بخواهی از همه امکانات این پرواز استفاده کنی کلا باید ۲۴۰ یورو پرداخت کنی. اینجا دو تا الگوی ذهنی میتواند تصمیم بگیرد.

    الگویی که به عدالت اجتماعی و مصرف بهینه منابع در اقتصاد معتقد است و یا الگویی که صرفا تجاری است و برایش اهمیتی ندارد که وقتی پول چیزی را گرفت، آن منابع چگونه صرف میشوند و نگران ظرفیتهای خالی تولید شده در سیستم نیست.

    با داشتن الگوی ذهنی تجاری، باید از همه مسافران ۲۴۰ یورو بگیری و امکانات را برای همه فراهم کنی. حالا اگر همه چمدان نداشتند و یا فیلم ندیدند و حال و حوصله استفاده از خدمات آنلاین را نداشتند هم زهی سعادت! ما برای همه غذا فراهم میکنیم پولش را هم از همه میگیریم، هر کس غذا نخورد هم به جهنم!

    نتیجه این مدل ذهنی این است که پروازها گرانتر شده و امکان سفر برای آدمها کمتر میشود.

    با داشتن الگوی ذهنی دیگر، میتوانی قیمت را در کمترین سطح ممکن و بر اساس پرواز صرف تنظیم کنی و هر کس خواست از هر امکاناتی استفاده کند پولش را بدهد.

    از سوی دیگر با بکارگیری پلتفرمهای مناسب، میتوان تقاضا برای هر مورد را به دقت برآورد کرد و صرفا همانقدری که نیاز داریم ظرفیت درست میشود. اینطوری، همه چیز در حالت اپتیمم خودش قرار میگیرد!

    نتیجه این مدل ذهنی این است که امکان سفر برای تعداد بیشتری از مردم فراهم میشود. یک دانشجوی اروپایی که مایل به سفر است، میتواند زودتر به فرودگاه بیاید و در صف بایستاد. بار کمتری داشته باشد و از خانه غذایی بیاورد و در عوض امکان سفر برایش فراهم میشود.

    یک بیزنس من هم میتواند پول همه امکانات مورد نیاز را بدهد و با همان پرواز به سفرش ادامه دهد. این یعنی گسترش عدالت اجتماعی و فراهم کردن امکانات برای طیف وسیعتری از مردم.

    واقعا اگر من بار نداشته باشم، یا اینکه نخواهم در حین پرواز فیلم ببینم، چرا باید پول بدهم؟

    کمی که در اوضاع زندگی مردم در کشورهای اروپایی درست و حسابی دقیق میشویم، می بینیم که پنداری که چنین الگوی ذهنی در همه شئون جامعه فراگیر شده است. حداقلی از همه چیز برای همه فراهم شده و باقی به همت و روش زندگی و درآمد شما بستگی دارد. خبری از ریخت و پاشهای جهان سومی نیست و سیستمهای اقتصادی و اجتماعی چنان تعریف شده اند که عدالت اجتماعی به مفهوم مدرن را محقق کرده اند.

    با پیشه کردن چنین الگوی ذهنی است که مصرف پلاستیک در اروپا روند کاهشی در پیش میگیرد، هرگز چراغی بی جهت روشن نخواهد ماند و کسی در زمستان سیستم گرمایش را بی جهت روشن رها نکرده و برای تعادل دما پنجره را باز نخواهد کرد. شیر آب بی سبب باز نمانده و دوش گرفتن هر روزه معادل هدر دادن چندصد لیتر آب نخواهد بود.

    البته اگر کسی هم مثل ما الگوی مصرف بیمار گونه داشت، مانعی سر راهش نیست غیر از یک قبض آخر ماه چاق و چله که از قضا حق کسانی که مثل آدمهای متمدن مصرف میکنند را از حلقومش بیرون میکشد. حالا هر چقدر میخواهی برق مصرف کن و آب هدر بده و نامردمی کن.

    واقعا وقتش نرسیده که از خودمان و کسانی که برای خدمت به ما با هم مسابقه گذاشته اند بپرسیم که آیا عدالت اجتماعی به معنای مساوات ریاضی است و از طریق تبلیغ و شعار برابری و برادری حاصل میشود و یا اینکه نیازمند طراحی سیستمهای دقیق اقتصادی و اجتماعی است؟

    عدالت اجتماعی

  • خانه پوشالی و لحظه عریانی حقیقت

    هشدار: لعنت بر کسی که این پست و محتوی ویدئویی آنرا به کشوری به غیر از آمریکای جهانخوار ارتباط بدهد.

     

    پانوشت:

    اینکه مترجم محترم در یک غلط تایپی اشغال را اشتغال نوشته و به دست دوبلور داده و دوبلور محترم هم همان اشتباه را خوانده است و هیچکس هم هیچگونه کنترل کیفی بر نسخه نهایی نداشته است لابد از عجایب روزگار است.

  • کفش باز ،حکایت جنگ بدون گلوله

    کفش باز

    یکی از خوبیهای بی حوصله و دپرس بودن این است که، می‌توانید یک کتاب ۳۵۰ صفحه‌ای را در یک آخر هفته تمام کنید.

    کتاب کفش باز Shoe Dog ،نوشته فیلیپ نایت Philip Knight موسس و بنیانگذار برند نایکی Nike ( الهه ای از یونان) آنطور که روی جلدش آمده، برترین کتاب مدیریتی سال ۲۰۱۶ به انتخاب آمازون بوده است.

    این کتاب داستان خلق یک برند خارق العاده از هیچ مطلق است. جوان ۲۴ ساله‌ای علاقمند به ورزش دو، که بی هیچ پشتوانه دیگری سوار هواپیما شده و به ژاپن بعد از جنگ دوم جهانی میرود، تا نمایندگی فروش کفشهای ورزشی ژاپنی را برای ایالتهای غربی آمریکا بگیرد.

    نایک

    جالب اینجاست که وقتی از او پرسیدند که از طرف چه شرکتی آمده است، صرفا به دلیل اینکه یاد روبانهای آبی دیوار اطاقش افتاد، گفت: روبان آبی! شرکتی که اصلا وجود خارجی نداشت و محدود به اطاق شخصی او در خانه پدری و معطوف به اراده پولادین او در فروش هر یک جفت کفش بود.

    کتاب کفش باز ، داستان تلاشهای سالهای نخست فیل و شرکایش را از زمانی که اولین کفش نایکی را در دستگاه وافل ساز آشپزخانه قالب گیری کردند روایت میکند.

    کفش باز

    امروز نایکی اولین کفش هوشمند بر اساس IoT را به جهان معرفی کرده و با فروش ۹۰۰ میلیون قلم کالا در سال، حدود دو سوم بازار کفشهای ورزشی جهان را در اختیار دارد.

    کفش باز حکایت کسی است که سالها با بندبازی مابین بدهیهای هنگفت و دشواریهای تبادلات بانکی برای یک شرکت بدون دارایی ثابت، هر سال فروش خود را دو برابر کرد و هرگز ناامید نشد.

    کفش باز ها، فیل نایت و باورمن

    فیل نایت با اتکا جاه طلبی بی حد و حصر و قدرت ریسک پذیری باورنکردنی، با پشتکار و جسارت نایکی را در شمار ۲۰ برند پر ارزش جهان قرار داد و امروز یکی از ثروتمندترین افراد روی کره زمین است.

    کتاب کفش باز

    تک جملات دوست داشتنی از متن کتاب

    • روبروی مجسمه ابولهول به این فکر بودم که، نام هیچکدام از کارگرانی که این مجسمه ها را ساخته اند باقی نمانده است، به گفته کتاب مقدس، همه چیز بیهوده است. به گفته ذن همه چیز زمان حال است و به گفته بیابان همه چیز غبار است.
    • جنگیدن نه برای پیروزی که برای اجتناب از شکست، یک استراتژی محکوم به شکست است.
    • کسی جایی گفته است که کسب و کار جنگی است بدون گلوله و من این حرف را قبول دارم.
    • راه انداختن کسب و کار شخصی چیزی است که موجب میشود ریسکهای دیگر زندگی مانند ازدواج، قمار در لاس وگاس و کشتی گرفتن با تمساح به نظر مسائلی بی خطر بیایند.
    • زندگی ام از تعادل خارج شده بود. مسلما برایم مهم نبود در حقیقت خواهان عدم تعادل بیش‌تری هم بودم، یا عدم تعادل از نوعی دیگر.
    • آسانترین راه برای اینکه بفهمی واقعا چه احساسی در مورد کسی داری این است که با او خداحافظی کنی.
    • زندگی یعنی رشد، یا رشد میکنی و یا میمیری.

     

  • فیل تحول دیجیتال در تاریکخانه مدیران سه‌لتی

    مقدمه

    مجموعه ورزش انقلاب در شهر تهران، بی شک یکی از ثروتهای بی بدیل این شهر بوده و وجودش غنیمتی است برای کسانی که میخواهند اندک زمانی را دور از هیاهوی شهر، به خود و دوستانشان بپردازند.

    مسلما باشگاه انقلاب یکی از مکانهای مورد علاقه من بوده و برای همه زحماتی که مدیران مجموعه کشیده اند ارزش و احترام قائلم، اما به نظرم آمد که از این تجربه کاربری وحشتناک خودم استفاده کنم تا هم شاید مشکل حل شود و هم اینکه موضوع درک تحول دیجیتال به خوبی مطرح شود.

    قصدم از نوشتن این پست، این است که نشان دهم چگونه عدم درک صحیح از الزامات تحول دیجیتال میتواند اختلالات جدی در کسب و کارها ایجاد کرده و همه را از کرده خود پشیمان کند.

    اصل موضوع:

    مدتی است که مدیریت مجموعه، تصمیم گرفته است تا کار خرید بلیط مهمانها را که قبلا با دریافت وجه نقد و توسط نگهبانان با کمترین کنترل ممکن به انجام میرسید، از طریق وبسایت مجموعه و صرفا با پرداخت الکترونیکی به انجام برساند.

    تا اینجا، مشکل به درستی تشخیص داده شده و راه حل هم تقریبا همین است که انتخاب شده است.

    مشکل اما از اینجا آغاز میشود که مثل همه چیزهای دیگری که مدیران سه‌لتی تصمیم به اصلاحش میگیرند، راه حل اجرا شده نه تنها منجر به درست کردن ابرو نشده بلکه چشم طرف را هم از حدقه بیرون آورده است.

    برای اینکه حرف بی سند و مدرک نزده باشیم بیایید یکبار راه حل طراحی شده را با هم مرور کنیم:

    • در هنگام ورود به مجموعه شما متوجه میشوید که باید از طریق درگاه اینترنتی مجموعه بلیط مهمان تهیه کنید. نگهبان شما را به گوشه ای راهنمایی میکند تا کار انجام شود. (دهها نفر دیگر هم در همین وضع مشغول ور رفتن با گوشی خود هستند)
    • وارد سایت مجموعه میشوید. http://enghelabsportcomplex.ir/
    • قسمت بلیط میهمان را انتخاب میکنید (یک کلیک)

    • کد عضویت خودتان را که یک شماره 14 رقمی است وارد میکنید. و دکمه تایید را میزنید. (15 کلیک)
    • تاریخ بلیط را به شکل روز و ماه و سال و تعداد بلیط را مشخص میکنید. (4 کلیک)

    • یک کد 6 رقمی را برای اثبات اینکه ربات نیستید وارد میکنید و دکمه پرداخت را میزنید. (2 کلیک)
    • صفحه مرور اطلاعات برای شما باز میشود و همه اطلاعات داده شده تا کنون برای تایید به شما نمایش داده میشود و شما باید با یک تیک شرایط استفاده از مجموعه را قبول کنید و سپس به درگاه پرداخت شرکت سداد وصل میشود. (2 کلیک)

    • بعد از وصل شدن به درگاه باید همه کارهای نرمال اعم از وارد کردن شماره کارت 16 رقمی، رمز دوم حداقل 5 رقمی، کد سه رقمی امنیتی و تاریخ انقضای 4 رقمی و کد امنیتی 6 رقمی را وارد کنید. (حداقل 34 کلیک)

     

    • دکمه پرداخت را میزنید و با تکمیل خرید به سایت مجموعه باز میگردید و از ماشین پیاده شده و تاییدیه را روی موبایل به نگهبان نشان میدهید و او کد تاییدیه را وارد سیستم میکند.

    باشگاه انقلاب

    چند نکته:

    • قاعدتا شما با لپتاپتان به باشگاه انقلاب نمیروید و همه این پروسه روی اسکرین اسمارت فونها قرار است انجام شود.
    • انجام همه این پروسه نیازمند حداقل 58 کلیک برای ورود اطلاعات و رفتن به 5 اسکرین مختلف است.
    • حداقل مدت زمان انجام برای طی پروسه برای یک کاربر حرفه ای و مسلط، در صورتیکه اشتباهی در ورود اینهمه اطلاعات نداشته باشد 4 دقیقه خواهد بود.
    • برای ثبت کد لازم است از ماشین پیاده شوید و گوشی خود را به دست نگهبان بدهید.
    • کندی و پیچیدگی راه حل، باعث بوجود آمدن صف طویلی از خودروها برای ورود به مجموعه در هر سه ورودی و پس زدن ترافیک به گذرگاههای اطراف میشود.

    برای حل هر مشکلی از طریق ابزارهای دیجیتال، اولین و مهمترین نکته طراحی یک تجربه کاربریUser experience  بسیار ساده و سریع است، که در این مورد توسط طراح محترم و ناکاربلد به کلی نادیده گرفته شده است.

    سوال این است که:

    واقعا آیا استفاده از سرویس آسان پرداخت یا یکی از ارائه دهندگان سرویس پرداخت روی USSD به ذهن طراح نرسیده است؟

    آیا نمیشد اقلا کاری کرد که هر عضو مجموعه، یکبار چندین بلیط مهمان بخرد و با یکبار طی کردن پروسه شگفت انگیز طراحی شده، چندین بار مهمان وارد کند؟

    نمیشد اقلا کاری کرد که یک بارکد روی کارتها داشت، که با اسکن کردن بارکد اقلا تعدادی کلیک حذف شوند؟

    نمیشد یک دستگاه خودکار(شبیه همانی که در فرودگاه از ما عوارض خروجی میگیرد) در سه ورودی کار گذاشت، که آدمها با اسکن کردن کارت عضویت و استفاده از کارت بانکی خود در 20 ثانیه بلیط بگیرند؟

    حضرات یک چیزی شنیده‌اند که همه چیز باید دیجیتال شود و احتمالا اولین پسرخاله دم دست خودشان را هم صدا کرده‌اند تا Solution بدهد؛ غافل از اینکه آنجایی که حضرات مدیران سه لتی از فیل تحول دیجیتال لمس فرموده‌اند، دم فیل هم نبوده است.

    فیل تحول دیجیتال

    پیل اندر خانهٔ تاریک بود

    عرضه را آورده بودندش هنود

    از برای دیدنش مردم بسی

    اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی

    دیدنش با چشم چون ممکن نبود

    اندر آن تاریکیش کف می‌بسود

    آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد

    گفت همچون ناودانست این نهاد

    آن یکی را دست بر گوشش رسید

    آن برو چون بادبیزن شد پدید

    آن یکی را کف چو بر پایش بسود

    گفت شکل پیل دیدم چون عمود

    آن یکی بر پشت او بنهاد دست

    گفت خود این پیل چون تختی بست

    همچنین هر یک به جزوی که رسید

    فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید

    از نظرگه گفتشان شد مختلف

    آن یکی دالش لقب داد این الف

    در کف هر کس اگر شمعی بدی

    اختلاف از گفتشان بیرون شدی

  • شاخص فلاکت و روزگار آزگار ما

    شاخص فلاکت (misery index) در دهه 60 میلادی توسط آرتور اوکان در دوران ریاست جمهوری لیندون جانسون تعریف شد. این شاخص در ابتدا به صورت جمع ساده نرخ تورم سالانه و نرخ بیکاری در اقتصاد هر کشور تعریف شده بود.

    شاخص فلاکت بعدا توسط روبرت بارو از دانشگاه هاروارد و استیو هانکه بازتعریف شده و به شکل امروزی خود درآمده است. امروز این شاخص عبارتست از جمع نرخ تورم، بیکاری و نرخ بهره منهای درصد تغییر عدد سرانه تولید ناخالص ملی.

    به طور کلی هر چه شاخص فلاکت بالاتر باشد آن اقتصاد و در نتیجه جامعه بدبخت‌تر خواهد بود.

    شاخص فلاکت

    این شاخص به گونه ای تعریف شده است که به سادگی و روانی بتواند مفهوم را به همه آحاد مردم از رییس جمهور گرفته تا کارگر ساده انتقال دهد. اهمیت این شاخص در این است که بسیاری از اقتصاددانان اعتقاد دارند، شاخص فلاکت دارای رابطه مستقیم با جرم و جنایت و فساد در هر جامعه بوده و روند تغییر این شاخص با فاصله یکسال در جامعه قابل مشاهده است.

    در ایران اولین بار در سطح رسانه های عمومی، محسن رضایی در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به سادگی و روشنی موضوع را مطرح کرد.

    این روزها که بحث انتخابات ریاست جمهوری در کشور مطرح است، شاید لازم باشد کمی به حافظه تاریخی نداشته خود رجوع کرده و نگاهی به روند شاخص فلاکت در 12 سال اخیر داشته باشیم.

    لازم است یادآوری شود که نمودار فوق در سال 2014 ترسیم شده و شامل پیش بینی 4 سال بعد از آن میشود. با انتخاب مردم در سال 1392 و ریاست جمهوری حسن روحانی شاخص فلاکت در پایان سال 2016 برای ایران به عدد 29% رسیده است.

    پانوشت: به قول رضا کیانیان باور کنید دیگر خسته شده‌ام از اینکه یک عده هنوز هم بر طبل توخالی تحریم انتخابات میکوبند.

  • اقتصاد دیجیتال ، آخرالزمان واسطه‌ها

    واسطه های در حال مرگ

    تحول دیجیتال باعث اختلالات فراوان در کسب و کارهای مختلف شده است. هر روز نیز بیش از دیروز کسب و کارهای جدید از اقتصاد سنتی به اقتصاد دیجیتال تغییر شکل داده و نقشهای زیادی در حال حذف شدن و یا بازآفرینی هستند.

    به طور کلی، بر اساس الگوی ساده سازی شده اقتصاد دیجیتال، که در اینجا توضیح داده شده است، پلتفرمهای آنلاین با تسهیل ارتباط مستقیم و ساده بین ارائه دهندگان محصولات و خدمات و مصرف کنندگان آن، عملا نقش واسطه ها را در تبادلات تجاری هر روز بیش از دیروز کم رنگ میکنند.

    واسطه های عصر دیجیتال

    کسب و کار توریسم با گردش مالی بالغ بر 8000 میلیارد دلار، یکی از کسب و کارهایی است که در اثر تحول دیجیتال دچار دگردیسی قابل توجه شده است. این صنعت به دلیل سر و کار داشتن روزمره مردم و عمومی بودن آن، یکی از بهترین مثالها و قابل درکترین نمونه های موردی برای مباحث تحول دیجیتال است.

    برای چندی دهه همه ما برای مسافرتهایمان نیازمند آژانسهای هواپیمایی و یا دفاتر ارائه خدمات مسافرتی بودیم. برای هر تغییر یا مذاکره و بررسی، باید حضورا به آنها مراجعه کرده و ساعتها وقت تلف میکردیم. نتیجه نهایی هم معمولا قابل ارزیابی نبود. امروز اما، وبسایتهای متعددی وجود دارند و فقط کافی است تا برنامه سفر خود را به آنها بدهید، تا خودشان با مقایسه همه گزینه های ممکن بهترین پیشنهاد را به شما بدهند.

    اکسپدیا اقتصاد دیجیتال

    شرکتهایی که خدمات مدیریت سرمایه گذاری را انجام میدادند هم نمونه قابل درک دیگری هستند. قبلا برای سرمایه گذاری نیازمند یک شخص، با همه خوبیها و بدیهای یک انسان بودیم و امروز از طریق وبسایتهای مختلف میتوانیم همه بورسهای جهان را به صورت آنلاین دنبال کرده و با الگوریتمهای حرفه ای که در اختیار ما میگذارند خودمان سرمایه گذاریهای خودمان را بر اساس توصیه های آنها مدیریت کنیم.

    دن تاپ اسکات تحلیلگر اقتصاد دیجیتال

    آیا همه واسطه ها محکوم به نابودی هستند؟

    دن تاپ اسکات نویسنده کتاب Rethinking promise and peril in the age of networked intelligence میگوید: فرصتهایی که واسطه ها در اقتصاد دیجیتال میتوانند بدست بیاورند، به بزرگی همان فرصتهایی است که در اقتصاد سنتی قابل دسترس بود. من قبول ندارم که همه واسطه ها حذف خواهند شد بلکه بر این باورم که شکل جدیدی از واسطه گری در دنیا شکل خواهد گرفت و واسطه هایی که بتوانند ارزشهای واقعی به اقتصاد دیجیتال در عصر جدید اضافه کنند، بسیار مورد نیاز جامعه خواهند بود.

    واسطه های عصر دیجیتال

    برای رسید به مصداق حرفهای تاپ اسکات، لازم نیست زیاد به مغز خودمان فشار بیاوریم. با نگاهی به اطراف، برندهایی را در لیست 10 برند برتر جهان میبینیم که عملا میتوانند واسطه های عصر دیجیتال لقب بگیرند.

    یکی از مهمترین چالشهایی که با آن روبرو هستیم، اعتبار سنجی و تشخیص هویت است. برای انجام هر تراکنش آنلاینی باید کاربران بتوانند با مکانیزمهای قابل اطمینانی، از سوی شخص ثالث مورد اطمینانی مطمئن شوند که کسی که آن طرف وبسایت است یک هویت واقعی داشته و مورد کلاهبرداری قرار نخواهند گرفت.

    اقتصاد دیجیتال بیت کوین

    اینجا است که واسطه های عصر جدید پا به میدان میگذارند. بانکها، Apple ، PayPal و امثالهم دقیقا همین نقش را در اقتصاد دیجیتال بازی میکنند. Bitcoin هم میتواند نمونه دیگری از واسطه های عصر دیجیتال باشد که صرفا از طریق تکنولوژی خود قابلیت انجام تراکنشهای Peer to Peer را برای طرفین فراهم کرده است.

    واسطه های اقتصاد دیجیتال- پی پال

  • حرفه ای گری در محیط کار

    امیر تقوی و محمدرضا شعبانعلی

    در همه سالهایی که در جایگاه مدیریت سازمانهای مختلف بوده‌ام، همیشه یکی از چالشها این بوده است که چرا نیروی کار با کیفیت اینقدر کمیاب شده است. چرا نمیتوان یک کار را با خیال راحت به کسی سپرد و به کارهای بزرگتر فکر کرد؟

    چطور میشود که در این کشور از بام تا شام فریادها به آسمان است که آی ایهاالناس، بیکاری بیداد میکند و ما برای هر پستی از آبدارخانه تا معاونت مالی آگهی میدهیم، کمتر کسی پیدا میشود که از سد مصاحبه اول هم بتواند عبور کند؟

    چطور میشود که تقریبا همه اطرافیان من، از مدیرعامل یک اپراتور موبایل گرفته تا رستوران دار، متفق القول هستند که همکار خوب کیمیا است و آرزوی این را دارند تا کسی پیدا شود و باری از روی دوششان بردارد و نمی یابند و همزمان میلیونها آدم با کاغذ پاره‌هایی به نام لیسانس و فوق لیسانس جویای کار و تشنه پیشرفت هستند؟

    از آن طرف پرسنل و همکاران شاغل در سازمان هم، بعضا (اگر نگوییم عمدتا) بر این باورند که مدیرشان یک موجود مهمل، بیکاره، احتمالا پارتی‌دار، زیاده خواه و پررو است، که فقط به فکر منافع خودش است! حتی اگر لطفی هم به ما میکند، از سر نیازش به ما است، والا جان به عزراییل نمیدهد!

    چطور میشود که همه در مورد همه چیز حرف میزنند و غصه همه چیز را میخورند، الا آن چیزی که به ایشان مستقیما مربوط است و بابتش حقوق میگیرند؟

    پاسخ همه این سوالها را گروه متمم در قالب یک محصول صوتی در روزهای پایانی سال گذشته داده است. مجموعه فایلهای هفت گانه حرفه ای گری (لینک دانلود) با بیان شیوای محمدرضا شعبانعلی و بر مبنای منابع متعدد و به روز دنیای مدیریت تدوین و منتشر شده است.

    شخصا هر قسمت را بارها گوش دادم و بسیار از این مجموعه آموختم و بر خود فرض میدانم که ضمن تشکر از گروه متمم بابت فراهم کردن چنین اثر فاخری، آنرا به شما نیز توصیه کنم.

    فایل صوتی زیر، بخشهایی از مصاحبه من و محمدرضا شعبانعلی در فایل 37 رادیو مذاکره و گفتگوی او و خانم نازنین دانشور و همچنین فرازهایی از فایلهای حرفه‌ ای گری است که از نظر من جان کلام را در خود دارند. (قبلا از گروه متمم برای این میکس کسب اجازه شده است)

     

  • بومیان عصر دیجیتال و جدال بی پایان با مهاجرین

    سرسام دیجیتال

    آمار و ارقام نشان میدهند که تعداد گوشیهای هوشمند در شبکه های مخابراتی به سرعت در حال رشد است. در ایران این رقم به حدود نیمی از کل مشترکین موبایل رسیده و به سرعت در حال افزایش است. مصرف دیتا در شبکه ها هم رشدی شش برابری در 5 سال اخیر را تجربه میکند.رشد مصرف دیتا

     

    آمار و ارقام از رشد دیوانه وار همه شاخصها خبر میدهند و هر روز جلوه های تازه ای از زندگی آفلاین به دنیای دیجیتال و آنلاین (تعبیر صحیح به جای اصطلاح غلط و من درآوردی فضای مجازی) منتقل میشود و آدمها هر روز بیش از دیروز وقتشان را با گجتهای خود میگذارنند.

    زیر هر سقفی تعداد گجتها از تعداد آدمها بیشتر است. باور نمیکنید؟ امتحان کنید! تعداد گوشیهای هوشمند، لپتاپها، کنسولهای بازی، تبلتهای خانه یا محل کار خود را بشمارید. اقلا دو برابر تعداد آدمها گجت پیدا خواهید کرد.

    بومیان عصر دیجیتال

    مهاجران مقابل بومیان

    در این معرکه اما نسل جدید آدمها (منظورم متولدین 10 تا 15 سال اخیر است) بدجوری روی دست همه مانده اند. این آدمها عصر بی ارتباطی (Disconnectedness) را تجربه نکرده اند و اصطلاحا آیفون به دست به دنیا آمده اند.

    اینها ساکنان و بومیان عصر دیجیتال یا اصطلاحا Digital Native هستند. مشکل اما اینجاست که، اینها والدینی دارند که تنها نسل بشر هستند که هم عصر بی ارتباطی را تجربه کرده اند و هم عصر دیجیتال را. در واقع اینها مهاجرین عصر دیجیتال Digital immigrants محسوب میشوند.

    این نسل همیشه سردرگم، بعد از همه تلاطمهای 40 سال اخیر از یک طرف خود درگیر هضم انقلاب عظیم دیجیتال است و از طرف دیگر خود را مسئول حفاظت از بچه های عصر دیجیتال میداند.

    در دهه 60 مشکل با بچه های دهه 50 این بود که ما از صبح تا شب در کوچه و خیابان بودیم مشغول هفت سنگ و زو و فوتیال و غیره بودیم.

    در دهه 70 مشکل با بچه های دهه 60 این بود دائم پای تلویزیون هستند.

    در دهه 80 مشکل با بچه های دهه 70 این بود که دائما پای ماهواره و کامپیوتر بودند.

    در دهه 90 مشکل با بچه های دهه 80 اما خیلی بزرگتر از این حرفها است! امروز معضل خانواده ها، این است که بچه های خانواده دائما در حال کار کردن با گوشیهای هوشمند و یا گجتهای مختلف هستند. با کسی در خانه حرف نمیزنند و تا زمانی که حجم اینترنتشان تمام نشده صدایی از ایشان به گوش نمیرسد.

    دلیل هم این است که کلا هر جور کاری که در همه قرون و اعصار بشر قابل انجام بود از طریق همین جعبه لعنت قابل انجام است. از بازی و معاشرت گرفته تا موزیک گوش دادن و فیلم دیدن و درس خواندن و خرید کردن و الواطی و علافی و غیره.

    بومیان عصر دیجیتال

    نتیجه این است که والدین در عصر جاری با همه مشکلاتی که همه والدین قبلی روبرو بودند یکجا روبرو هستند. مضافا به اینکه خود این والدین درک ناقص و بعضا نادرستی از الزامات و مقتضیات عصر دیجیتال دارند.

    بومیان عصر دیجیتال

    نوجوانان در سنین بلوغ عموما از پیله خانواده عزم خروج کرده و درصدد شناخت جهان و جامعه بر میایند. به دنبال دوستیهای جدید، کارهای جدید و مستقل شدن هر چه بیشتر خواهند بود. گوشیهای هوشمند دروازه ای هستند برای این بچه ها که بغل دست من و شما بنشینند و دنیای مستقل خود را بسازند و آب هم از آب تکان نخورد.

    این رفتارهای معتادگونه بومیان عصر دیجیتال در بسیاری موارد برخوردهای رادیکالی مثل محرومیت آنها از داشتن گوشی هوشمند به صورت موقت به همراه داشته است بدون اینکه نتیجه خاصی به بار بیاورد. امروز اگر یکی از بچه های عصر دیجیتال را از گوشی هوشمند خود محروم کنیم عملا او را از موسیقی، فیلم، معاشرت، بازی و خرید و خیلی کارهای دیگر محروم کرده ایم.

    بومیان عصر دیجیتال

     

    چه باید کرد؟

    والدین باید درک کنند که،

    گوشی بچه ها عملا درگاه اتصال آنها به همه فعالیتهای مورد علاقه آنان است و هر روز بیش از دیروز تعداد کارها و حوزه‌هایی که از طریق این درگاه در دسترس هستند بیشتر میشود. زندگی ما و کارکردها و فعالیتهایش از حالت آفلاین دارد به حالت آنلاین میرود و انتقاد ما از آنلاین بودن زیاد میتواند در مواردی به معنی انتقاد از وجود داشتن زیاد باشد!

    والدین باید بدانند که،

    محدودیت عمومی روی گوشی هوشمند معنای خود را از دست خواهد داد. اگر شما با چت کردن دائمی فرزند خود در تلگرام مشکل دارید و یا حضور دائمی او در اینستاگرام روی مغزتان است. آسانترین راه گرفتن گوشی او خواهد بود اما چند ساعت بعد که از خواستید با او تماس بگیرید و از حالش با خبر شوید چه خواهید کرد؟ اگر او خواست موسیقی گوش بدهد و یا تمرینهای کلاس درسش را ببیند چه باید کرد؟

    والدین باید سعی کنند تا،

    وقت فرزندان را بودجه بندی کنند. به این معنا که هر روز میتوانند یک ساعت بازی دیجیتال داشته باشند. برای خرید یک کالا حق داشته باشند تا یک ساعت به جستجو بپردازند. برای انجام تکالیف آنلاین نیم ساعت وقت صرف کنند و برنامه ریزیهای شبیه به این. البته ناگفته پیداست که کنترل و اجرای چنین برنامه هایی وقت و انرژی فراوانی هم لازم دارد.

    والدین باید سعی کنند تا،

    وقتهایی را به عنوان زمانهای موبایل ممنوع در خانه تعیین کنید و در این اوقات در خانه هیچکس حق استفاده از موبایل را ندارد. به یاد داشته باشید که خود شما باید اولین نفر از این قانون پیروی کنید.

    والدین باید سعی کنند تا،

    فعالیتهای جمعی آفلاین برنامه ریزی کنبد و مراقب باشند تا در ضمن این فعالیتها گجتهای لعنتی در دسترس نباشند.

    والدین باید،

    خودشان الگوی مناسب باشند. وقتی والدین خود همواره در دنیای دیجیتال و چسبیده به گجتهای خود هستند، تلاش برای کنترل فرزندان عملا خنده دار است.

    بومیان عصر دیجیتال

    آخرین توصیه این است که، از صمیم قلب دست به دعا بردارید تا در بازه زمانی که از عمر ما باقی مانده است، دنیای دیجیتال تحول و دگردیسی عمده دیگری را تجربه نکند، والا همین بومیان عصر دیجیتال ما را به عنوان موجودات ناندرتال و مهاجران بی مصرف به آسایشگاه روانی خواهند سپرد.

    پانوشت: اگر منتظرید که یکی از توصیه ها خطاب به بچه ها باشد سخت در اشتباه هستید! ناسلامتی ما مهاجر هستیم و به دنیای این بومیان عصر دیجیتال پا گذاشته ایم! این همه هم مزاحم آنها میشویم! دیگر توصیه کردن به صاحب خانه خیلی پررویی میخواهد.

  • اقتصاد دیجیتال و مصائب آقای رییس جمهور

    واقعا اینکه رییس جمهور کشور ما در سال 2017 باید از ضرورت وجود اینترنت و گسترش پهنای باند در کشور دفاع کند آیا مایه خوشحالی است یا چیز دیگر؟ نیمه خالی لیوان میگوید که نه خیر مایه سرافکندگی و خسران است. نیمه پر اما میگوید به این فکر کن که میشد کسی دیگر رییس جمهور باشد و کلا کرکره موضوع را پایین بکشد.

    در میان همه بازیهای سیاسی رایج در کشور و خصوصا موسم کنونی که به انتخابات نزدیک میشویم، میتوان حدس زد که این حرف رییس جمهور که اینترنت برای مردم نان و آب میشود دستمایه چه استفاده های تبلیغاتی خواهد شد. لینک مشتی از خروارها نعل وارونه که کوبیده اند و خواهند کوبید.

    یکی از سختیهای شغل ریاست جمهوری هم لابد این است که چگونه باید به زبانی همه فهم برای مردم حرف زد. به چه زبانی باید گفت که ارتباطات که نباشد جریان آزاد اطلاعات شکل نمیگیرد و در غیاب گردش آزاد اطلاعات توسعه شکل نمیگیرد؟

    چگونه باید به مردم بفهمانیم که بدون اینترنت آمارگیری صحیحی وجود ندارد. آمار که نباشد، هیچ کار سیستماتیک و دقیقی هم نمیشود کرد.

    چگونه باید به کشاورز ساده دل حالی کنیم که توسعه تجارت امروز بر بستر تجارت الکترونیک میسر است! چگونه باید مردم بدانند که یکپارچه سازی سیستم بانکی، بیمه و مالیات از ضروریات اصلاحات اقتصادی است و این میسر نیست مگر بر بستر قوی ارتباطی؟

    خوشبختانه من رییس جمهور نیستم ولی اگر بودم، شاید باید میگفتم که ای مردم، راه زمینی به عنوان قدیمی ترین ابزار ارتباط در جهان مطرح بوده است و در عصر دیجیتال وصل نبودن به شبکه جهانی مثل این است که هیچ راهی برای روستای شما وجود نداشته باشد. آیا میخواهید در تنهایی خود از فقر و بیماری بمیرید و من باید برایتان غسالخانه بسازم و یا ترجیح میدهید که مهمترین ابزار توسعه و تجارت و رفاه را برایتان فراهم کنم؟

    ابعاد اقتصاد دیجیتال در دنیا

    برای درک ابعاد اقتصاد دیجیتال امروز دنیا، بد نیست بدانیم که کل اقتصاد دیجیتال امروز دنیا اگر منحصر به یک کشور بود، آن کشور، بعد از آمریکا، چین، ژاپن و هند به تنهایی میتوانست پنجمین اقتصاد بزرگ جهان باشد.

    ارزش اقتصاد دیجیتال در بیست اقتصاد بزرگ جهان G20 به بیش از 4200 میلیارد دلار میرسد و تا 5 درصد از تولید ناخالص ملی این کشورها را میسازد.

    اقتصاد دیجیتال

  • اندر حکایت تقدیرنامه شب عید من در گروه ساعی

    در آخرین ساعات آخرین روز کاری سال گذشته روی پستی که در مورد جشن آخر سال و هدایای گروه ساعی نوشته بودم، یکی از همکاران به نام کارمند! و با ایمیل آدرس دزدگیر! لطف کرده بودند و کامنت جالبی به شرح زیر گذاشته بودند.

    واقعا مسخره بود کارتون….میخواید کمک کنید عیدی مدیراتونو بدید چرا از آجیل!!! بچه ها میزنید؟!پول آجیل که به جایی نمیرسه اما عیدی مدیراتون مشکل خیلییااا رو حل میکنه. آجیل شب یلدا رو هم دادید به فقرا :)))))) مضحکه واقعا…..هدیه هاتونم حتما مثل بقیه ی مدیرای ساعی واسه دخترای خوشگل ساعی خریدید:))))))بجای 1 سکه هم که 1 میلیون دادید که یه 200_300 هم اونجا به جیب زده باشید…دیگه چیکارا بلدید بکنید، ورشکست شدید رفتههه وگرنه اییینهمه گدا بازی اونم به اسم بنیاد کودک….سرتونو از زیر برف بیارید بیرون همه، همه چیزو می دونن…

    شما تصور کنید بعد از یکسال سخت و پرفشار لحظه آخر چنین تقدیرنامه باشکوهی هم به دستتان بدهند! مسلما وقتی این کامنت را دیدم حس خوبی نداشتم اما تصمیم گرفتم تا برای نمایش عمومی تاییدش کنم و آن را در گروه تلگرام شرکت برای همه به اشتراک گذاشتم.

    در واقع خواستم برای یکبار در پانزده سال اخیر بخش بسیار اندکی از ناسپاسی بیمارگونه و مزمن و انتقادات احمقانه و بی اساسی را که همواره به اشکال مختلف وجود داشته است را همه ببینند.

    در همه این سالها حرف و حدیثها و طلبکاریهای گاه و بیگاه آنقدر تکرار شده است که تقریبا برعکسش مایه تعجب میشود. این یکی اما واقعا جالب بود. هم از نظر نوع استدلال و هم از نظر موضوع و زمان وقوع.

    مدیریت و رهبری در ساعی

    از من سوال شد که، این همه اهمیت دادن به نوشته کسی که حتی اینقدر شهامت و عرضه ندارد که اسمش را پای نوشته‌اش بگذارد چه دلیلی دارد؟

    پاسخ این است که، این فقط یک نوشته گذری از یک آدم بی ربط و از سر تصادف نیست. یک نوع نگاه و یک فلسفه برای قضاوت است که اصلا هم منحصر به یک یا دو فرد نیست. فلسفه‌ای است که به خود اجازه قضاوت با کمترین اطلاعات، متهم کردن همه و طلبکاری احمقانه از عالم و آدم را میدهد.

    فلسفه ای که شرافت آدم را تحت تاثیر قرار میدهد و اینهمه بغض و کینه تولید میکند. الگوی ذهنی که اینقدر آدم را بزدل و ترسو میکند که نتواند دو خط استعفا بنویسد و برود به جایی که فکر میکند استحقاقش را دارد. برای روشنگری مقابل این فلسفه است که این نوشته را مینویسم، تا یکبار برای همیشه و با صدای بلند تکلیف این نوع نگاه و طرفدارانش را روشن کنم.

    اول اینکه، مستقل از اینکه حرفهای نویسنده درست است یا غلط، یک سوال وجود دارد. چرا علیرغم اینهمه ظلم و ستمی که بر شما روا داشته میشود و اینهمه حق کشی در ساعی مانده‌ای؟

    این کار از نظر من تحصیل مال حرام و بی شرافتی است. شما اگر فکر میکنی که این سازمان ورشکسته حق تو را نمیدهد، خیلی ساده و شیک میتوانی استعفا بدهی و بروی به هر جایی که مثل اینجا نباشد. وقتی نمیروی و بزدلانه فقط سم پاشی میکنی و حتما از کارت هم میدزدی، فقط و فقط یک فرض معتبر باقی خواهد ماند. لیاقت و حقت همین ظلم و ستمی است است که بر تو میرود و نه بیشتر و تو خود بیش از هر کس میدانی که این درست است و برای همین است که مانده ای.

    خودت بهتر میدانی که همه آنجاهایی که فکر میکنی از ساعی بهتر هستند شما را استخدام نمیکنند، پس شاید بهتر باشد که در همین شرکت ورشکسته ظالم و حق کش و آجیل‌نده ساعی باقی بمانی و تلاشت را بکنی. البته یادت باشد قبلش دهانت را ببندی.

    دوم اینکه، ساعی یک شرکت خصوصی است با مالکیت پنج نفر آدم حقیقی. معنی این موضوع این است که این پنج نفر حق دارند آنگونه که صلاح میدانند شرکت را اداره کنند.

    مسلما این پنج نفر هم مثل همه ابنا بشر که روی کره زمین زندگی میکنند، در درجه اول به منافع خود و شرکت خود می اندیشند! میزان پیشرفت و بهره‌مندی کارکنان ساعی هم به این وابسته است که چقدر بتوانند خودشان را با منافع سازمان هماهنگ کنند و به تامین این منافع کمک کنند.

    یکی از مزخرف‌ترین جملات هجو این است که فلانی به فکر منافع خودش است! مسلم است که اینطور است و باید هر سازمان و آدم سالمی قطعا و یقینا به فکر منافع خودش باشد. فرق سازمانها و آدمها در این است که در راه تامین منافع و اهداف خود چقدر جانب عدالت، انصاف و قانون را رعایت میکنند. همین و بس و باقی همه حرف مفت است.

    قدرنشانسی

    سوم اینکه، شرکت ساعی در طی همه سالهای اخیر همواره به همه تکالیف قانونی و از آن فراتر انسانی خود عمل کرده است. صرفه جویی (به قول شما گدا بازی) و یا ترک سنت (به قول شما ظلم و ستمی) هم اگر صورت گرفته در مواردی بوده که سازمان فراتر از تکالیف قانونی و قراردادی خود عمل کرده بوده است و حال به هر دلیل قصد ادامه آن را به شکل سابق ندارد.

    مسلما همچنان که همه این سالها نجواها و بحثها و شایعه پراکنیهای احمقانه، که از کیفیت باقلی پلو مراسم شرکت گرفته تا خصوصی ترین مسائل زندگی همکاران را در برگرفته، در جریان بوده، پس از این هم چیزی عوض نخواهد شد. نکته اما اینجاست که کسی اگر حرف حساب داشته باشد باید اینقدر هم عرضه و شهامت و شرف داشته باشد که به مدیران شرکت منتقل کند و پاسخ بگیرد.

    اما کسی که در خلوت و با اسم مستعار و درگوشی غرغر میکند پاسخش فقط این است که اگر اینجا همه چیز اینقدر بد است به چه دلیل سازمان را ترک نمیکنی؟ جز این است که خودت هم میدانی حرفهایت چقدر بی پایه و احمقانه است؟ جز این است که همانجاهایی که مبنای مقایسه هستند شما را اصلا به سازمانشان راه هم نمیدهند؟

    برای آن دسته از همکارانی هم که لطف کردند و با پیامهای شخصی سعی در دلجویی از من را داشتند، ضمن سپاس از لطف و توجهشان، از قول حضرت حافظ باید عرض کنم که:

    آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند

    تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم

    گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید

    گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

    حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

    ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم