Tag: عصر دیجیتال

  • اقتصاد دیجیتال و موضوع عدالت

    اقتصاد دیجیتال و موضوع عدالت

    از وقتی یادم هست یکی از دعواهای کلاسیک ما ایرانیها، جنگ و جدال روزمره مسافر و راننده تاکسی بوده  است. عمدتا هم دو طرف در یکدیگر شباهت عجیبی با حیوانات اهلی بی آزار مشهور و چهارپا پیدا کرده و با احوال پرسی از خواهر و مادر هم از یکدیگر جدا میشوند.

    عمده دعواها هم بر سر کرایه کم و زیاد و یا حرفهای نامربوط راننده یا سیگار کشیدن ایشان و رانندگی بد و اینجور چیزها شکل میگیرد.

    البته مرجع رسیدگی خاصی هم برای شکایتهای مسافران از راننده ها و یا حتی راننده ها از مسافران وجود نداشت! معمولا هم در صورت شکایت مسافر صاحبان تاکسی تلفنی سر شاکی را به طاق کوبیده و عملا کسی پاسخگو نبود!

    در این میان اما اقتصاد دیجیتال سرویس تاکسیهای اینترنتی را برای ما به ارمغان آورد و ناگهان همه این جنگ و دعواها از میان ما رخت بربست.

    راننده‌ها بسیار مودب با ما سلام و علیک میکنند، یک ریال کرایه اضافه نمی‌گیرند، ماشینشان تمیز است و اصلا بوی سیگار هم در ماشین نمی‌آید! رانندگی خوبی دارند و در پایان سفر هم در کمال شگفتی برای ما آرزوی روز خوبی میکنند!

    عدالت و اقتصاد دیجیتال

    راز ماجرا در امتیازی است که در مسافر در پایان سفر به راننده میدهد! شرکت تاکسی اینترنتی هم بر اساس میانگین این امتیازات سفرها را به راننده ها پاس میدهد و از یک امتیاز مشخص به پایین هم دیگر با او کار نمیکند! معنی این موضوع این است که نحوه رانندگی، اوضاع خودرو و تجربه سفر مسافر با راننده و میزان رضایت او، تاثیر مستقیم و فوری بر کسب و کار راننده دارد! نتیجه اینکه طرف مجبور است آدم بهتری باشد(حالا شما هی برای مردم کلاس اخلاق بگذار و از فرهنگ غنی و تاریخ ۲ هزار ساله حرف بزن).

    امتیاز اسنپ

    همه آن فحشهایی هم که فیمابین طرفین ردو بدل میشد، در قالب همان امتیاز خودش را نشان میدهد! یک لحظه صبر کنید! نکند اینهمه فحاشی ما ایرانیها از این است که صدای حرفهای مودبانه ما به جایی نمیرسد؟ فحش دادن در واقع شاید مفری است برای ما تا از اینهمه خرده بی عدالتی های روزانه سکته نکنیم.

    عدالت و اقتصاد دیجیتال

    سوی دیگر ماجرا که نمیدانم چرا در کشور ما پیاده نشده است، امتیاز دادن راننده به مسافر است! راننده هم حق دارد اگر برخورد بدی از مسافر دید بتواند جایی آنرا به حساب بگذارد تا اگر مسافری هست که میانگین امتیاز خوبی ندارد راننده ها قبل از قبول کردن درخواستش بدانند که طرف آدم حسابی نیست! شاید نخواستند با او همسفر شوند، طرف هم که دو بار روی زمین بماند خود به خود آدم میشود! (حالا شما هی برای مردم کلاس اخلاق بگذار و از فرهنگ غنی و تاریخ ۲ هزار ساله حرف بزن) میتوان حتی برای مسافرانی که میانگین امتیاز خوبی دارند تخفیف قائل شد! این یعنی هر چه انسانتر باشی راننده های بهتر و سفرهای ارزانتری در انتظار توست! (من فکر میکردن اسنپ این امکان را دارد اما ظاهرا اینگونه نیست)

    این یعنی عدالت! این یعنی آغاز مسیر توسعه و پیشرفت در الگوی ذهنی! این یعنی هر کسی که کوچکتری خوبی و بدی داشته باشد، در جایی به حساب خواهد آمد و در زندگی او تاثیر خواهد داشت.

    امروز در پارلمانهای مختلف دنیا، یک سناتور پس از گرفتن رای از مردم میتواند دیگر با آنها کاری نداشته باشد تا ۴ سال بعد! فرض کنید یک نماینده مجلس به صورت آنلاین با تصمیمات و رفتارهایش از سوی مردم ارزیابی میشد، و در صورت کم شدن امتیازش در ارزیابیها از نمایندگی خلع میشد! آیا این کمک بزرگی به تحقق خواسته های مردم و گام بلندی برای دموکراسی نبود؟ آیا در پی اقتصاد دیجیتال باید منتظر تحول بنیادین در نظام فکری و ارزشی جامعه هم باشیم؟

  • حکایت انتگرال سه گانه و نظام آموزشی ما در سایه تحول دیجیتال

    در گفتگویی با یکی از دوستان اپلیکیشنی به من معرفی شد به نام PhotoMath که با آن میتوانید هر مساله ریاضی را اسکن کرده و جواب و جزییات راه حل را ببینید!

    فوتومت تحول دیجتالفوتومت

     

     

     

     

     

     

     

     

    یعنی حتی زحمت تایپ کردن در کامپیوتر و یا فشار دادن دکمه های ماشین حساب را هم لازم نیست به خود بدهید!

    راستش خونم به جوش آمد و یاد سالهای تحصیل و تدریس در دبیرستان و دانشگاه افتادم. یاد جبر و آنالیز، مثلثات، هندسه تحلیلی و ریاضیات جدید و حسابان و سه معادله و سه مجهول و هزار یک مزخرفی دیگری که در دبیرستان به زور دگنگ توی کله امان کردند و بعدها من هم همانها را توی کله بچه های مردم کردم افتادم. بگذریم از درس احمقانه ای به نام محاسبات عددی و یا معادلات دیفرانسیل که عملا سعی داشتند از ما به عنوان ماشین حساب و کامپیوتر کار بکشند.

    در آن سالهایی که ریاضیات تدریس میکردم، بارها بچه ها از من پرسیدند که آقا معلم، این چیزها به چه درد ما میخورد؟ و پاسخ این بود که بعدا خواهید فهمید! بعدا اما هرگز برای خود من هم نیامد! البته ریاضیات تازه بهترین قسمت ماجرا بود چون به هر حال کسی که ریاضی نفهمد به نظر من بعید است چیز دیگری هم بفهمد. آنهمه تاریخ تحریف شده و عربی و معارف اسلامی و غیره واقعا دردناک بود.

    امروز در میانه عصر دیجیتال واقعا نظام آموزشی کشور ما چقدر همگام با نیازهای جامعه تعریف شده و چقدر در راستای تحول دیجیتال خود را آماده به تغییر میبیند؟

    با مطالعه بسیار سطحی در مسیر طی شده کشورهای توسعه یافته خیلی سریع به این نتیجه میرسیم که آموزش و پرورش ستون فقرات توسعه یک کشور است. در واقع بخش مهمی از عقب ماندگی کشورها، مدیون سیستم معیوب آموزش و پرورش آنهاست. در ایران اما به نظر میرسد اوضاع خیلی وخیمتر از آنی است که به نظر میرسد.

    بچه ها درگیر یک حجم عظیم از محفوظات به درد نخور شده اند که ظاهرا شبیه سواد است ولی کوچکتریم منفعتی برای حال و آینده آنها نخواهد داشت. به دلیل اینکه یک دختر دانش آموز دارم بارها و بارها درگیر این بحث شده ام که دانش آموزان مدارس خارجی در ایران و یا دانش آموزان شاغل به تحصیل در کشورهای دیگر بی سواد بار می آیند!!! جدول ضرب هم بلد نیستند و این دانش آموزان جان بر کف ایرانی هستند که کلی معلومات دارند و در ریاضی و سایر علوم دقیقه سرآمد هستند! نمیدانم اما چرا پس خروجی اینهمه علم و دانش چنین ماتم سرایی برای ما شده است و خروجی آن بچه های بی سواد خارجی اینهمه تکنولوژی و رفاه؟

    ویدیوی گفتگوی برنامه خط قرمز با علی عبدالعالی را شاید ده بار دیده ام و هر بار هم حرص میخورم! شاید بد نیست شما هم حرص بخورید.

    لینگ گفتگوی کامل در آپارات

  • ماجرای خانم موگرینی و کوزه های میان تهی عصر دیجیتال

    داستان سلفی گرفتن نمایندگان مجلس با خانم موگرینی در جریان تحلیف آقای رییس جمهور، در این چند روزه حسابی در صدر اخبار و سوژه های مورد توجه قرار گرفته است.

    بسیاری از چهره های مشهور سیاسی، اجتماعی و هنری و شخصیتها نسبت به این اتفاق موضع گرفته و انتقادات بعضا شدیدی را هم حواله نمایندگان مورد نظر کرده‌اند. در این میان اما به نظر میرسد قدری بی انصافی هم دارد صورت میگیرد که قصد دارم به آن بپردازم.

    واقعیت این است که یکی از پیامدهای تحول دیجیتال توسعه بسیار زیاد شبکه های اجتماعی بوده است، در نتیجه همه مردم با هر سطح سواد و آگاهی به ابزارهایی دست پیدا کرده‌اند، که به آنها قابلیت انتشار آنی نظرات و محتوای مورد نظرشان را میدهد که البته این فی نفسه پدیده مبارکی است و قطعا به توسعه کمک خواهد کرد.

    از سوی دیگر گوشیهای هوشمند در کشور ما ضریب نفوذی حدود ۵۰% پیدا کرده‌اند و هر روز هم مجهزتر از دیروز به بازارهای مصرف عرضه میشوند.

    در این میان مردم برای تغذیه شبکه های اجتماعی خود سخت به پیسی محتوی برخورد کرده‌اند. در واقع آدمها به این دلیل که قابلیت تولید محتوی به درد بخور به قدر کفایت در خود نمیبینند، لاجرم رو به گرفتن عکسهای سلفی صد تا یک غاز و یا عکس گرفتن از سالاد و آبمیوه و یا کارتونهای وی چتی می آورند.

    برخی دیگر هم در توهم جذابیت و خلاقیت تا عمق اطاق خوابشان در زندگی خصوصی خود عقب رفته‌اند تا جلب توجه مخاطبان کیلویی (این نوشته محمدرضا واقعا ارزشمند است) خود را بکنند.

    در این میان سوژه هایی مانند خانم موگرینی غنیمتی گرانبها خواهند بود. در نتیجه تعجب کردن از رفتار نمایندگان همان مردمی که برای سلفی گرفتن خودشان را به کشتن میدهند و حتی از جسد افراد مشهور و یا بیماران در حال احتضار هم برای تولید محتوی نمیگذرند، برای من قدری عجیب است.

    به قول شیخ بهایی، از کوزه همان برون تراود که در اوست. این نمایندگان اتفاقا نماینده واقعی همان مردمی هستند که شبانه روز در فاضلاب محتوی دست و پا میزنند و جرمی ندارند مگر اینکه در یک رویدادی که زیادی مورد توجه بوده، همان کاری را کرده‌اند که رای دهندگانشان دائما در کوچه و خیابان مشغول انجام آن هستند. قبول کنیم که این دوستان واقعا عصاره فضائل خود ما هستند.

  • تحول دیجیتال و شغلهای نوظهور

    یکی از سوالات خیلی مرسوم دید و بازدیدهای فامیلی که در همه دوران تاریخ بشر از عصر یخبندان تا همین عصر دیجیتال از بچه ها پرسیده میشده این است که، عمو جان دوست داری وقتی بزرگ شدی چه کاری بشوی؟

    طعمه مذکور هم با خجالت ذاتی مختص بچه های دنیای آفلاین میگفت دکتر یا مهندس یا خلبان! فامیل مورد نظر هم بادی به غبغب انداخته و با خرسندی قربانی را تشویق میکرد که خوب درسش را بخواند و قس علیهذا! این روزها اما توصیه ایمنی این حقیر این است که بهتر است دنبال سوالات دیگری بگردیم تا وقتی طرف پاسخ داد مثل آلیس در سرزمین عجایب ماتمان نبرد که کلا طرف چی گفت؟ مارو دست انداخته یا چی؟

    شغلهای نوظهور تحول دیجیتال

    تحول دیجیتال شغلهایی را ایجاد کرده است که تا ۱۰ سال پیش اساسا تصور وجودشان هم نمیرفت و حتی همین امروز هم درک بسیاری از این مشاغل آسان نیست. خیلی از والدین یا همسران عصر دیجیتال که میبینند دلبندشان تا لنگ ظهر میخوابد و بعد هم در زمان بیداری دائما مشغول کامپیوتر بازی است نگران اعتیاد و یا انحرافات دیگر میشوند. برای تغییر ذائقه هم که شده شاید بد نیست نگاهی به لیست برخی از این شغلها بیاندازیم تا اگر به پست یکی از متصدیان این مشاغل خوردیم خیلی هم پرت جلوه نکنیم.

    متخصص دیجیتال مارکتینگ Digital marketing specialist

    صنعت بازاریابی یکی از آن بخشهایی از دنیا است که در ده سال گذشته به شکل حیرت آوری تغییر کرده و همچنان نیز در حال تغییر و تحول است. از ایمیل مارکتینگ که بگذریم، ده سال پیش همه چیز در این صنعت آفلاین بود، اما امروز همه چیز آنلاین شده و بررسی رفتار کاربران در شبکه‌های اجتماعی و همچنین آنالیز جستجوهای آنها که ناشی از اتصال مداوم مصرف  کننده ها به سازمانها است، کل مفهوم بازاریابی را تغییر داده است.

    شغلهای نوظهور تحول دیجیتال متخصص دیجیتال مارکتینگ

    مدیر شبکه های اجتماعی Social media manager

    ده سال پیش شبکه های اجتماعی در دوران نوزادی خود بودند. فیسبوک وجود داشت اما مخصوص استفاده دانشجویان دانشگاه هاروارد بود. لینکدین به یکسالگی خود نرسیده بود و توییتر خیلی مانده بود تا پا به دنیا بگذارد. امروز اما تقریبا سه چهارم بزرگسالان به شکلی در یکی شبکه های اجتماعی عضو هستند و در نتیجه شغلی به نام مدیر شبکه های اجتماعی برای سازمانها بوجود آمده است. تنها وظیفه متصدی این شغل این است که حضور دائمی و با کیفیت سازمان متبوع خود را در همه شبکه های اجتماعی مدیریت کرده و با ارائه محتوای هدفمند مراقب تداوم ارتباط مشتریان و سازمان باشد.

    مدیر ارشد صدای مشتری Chief Listening Officer

    این یکی شغل واقعا جالب است. وظیفه این فرد در سازمان این است که در دنیای آنلاین و آفلاین به ارزیابی اثربخشی کانالهای ارتباطی سازمان با مشتریان پرداخته و مطمئن شود نظرات مشتریان در برنامه ریزیهای سازمانی لحاظ میشود. (امیدوارم کسی در فرهنگستان هوس معادل سازی برای این شغل را نداشته باشد چون واقعا دیگر نمیدانیم مدیر ارشد شنوایی را کجای دل صاحب مرده مان بگذاریم)

    صدای مشتری

    بلاگر Blogger

    از اواخر دهه ۹۰ بلاگرها در قالب افرادی که خاطرات و یا علایق خود را در دنیای آنلاین به اشتراک میگذاشتند وجود داشته اند اما اینکه بلاگر بودن تبدیل به شغل ثابت و منبع درآمد آدمها باشد موضوعی دور از ذهن بود. امروز اما وبسایت هافینگتون پست با ۱۱۰ میلیون بازدید کننده منحصر بفرد در واقع مشهورترین وبلاگ دنیا است و صحبت از ارزش یک میلیارد دلاری آن است. از این مثال خیلی غیر معمول که بگذریم، خیلی از ما کسانی را میشناسیم که با نوشتن در دنیای آنلاین زندگی خود را میگذرانند.

    آریانا هافینگتون

    متخصص سئو SEO Specialist

    احتمالا ده سال پیش اکثریت مطلق آدمها حتی نمیدانستند SEO مخفف چه چیزی هست ولی الان بسیاری از شغلهای دنیای دیجیتال مربوط به حوزه SEO میشوند. واقعا این آدمها به چه دردی قرار است بخورند؟

    متخصصین سئو در واقع وظیفه دارند، وبسایت سازمانها و محتوای آنها را به گونه ای بهبود دهند تا در موتورهای جستجو همواره به عنوان گزینه های اول معرفی شده به جستجوگران قرار گیرد. اگر میخواهید بپرسید خب که چی بشود باید عرض کنم که شانس شما برای دیده شدن در صفحه دوم جستجوهای گوگل عملا صفر است، پس باید در صفحه اول باشید.

    متخصص سئو

    طراح اپلیکیشن و اپلیکیشن نویس App developer و APP Designer

    اپ استور اپل در ۱۰ جولای ۲۰۰۸ افتتاح شده و تا امروز بیش از دو میلیون و دویست هزار اپلیکیشن را میزبانی کرده است. اپلیکیشنهای روی اپ استور بیش از صد میلیارد بار دانلود شده اند و اپل در سال ۲۰۱۶ درآمدی بیش از ۲۰ میلیارد دلار از اپ استور داشته است. (حالا باز هم بگویید فضای مجازی!!!)

    به نظر من اپلیکیشنها برای اقتصاد دیجیتال مثل مغازه ها برای اقتصاد آفلاین هستند. در نتیجه کسی که معمار خوبی باشد و بتواند مغازه خوبی طراحی کند حتما کلی پول گیرش خواهد آمد، درست مثل آرشیتکتهای دنیای آفلاین. از طرف دیگر وقتی که طراحی تمام شد، باید کسی باشد تا نقشه طراح را به یک بنای حسابی تبدیل کند! همان کسی که در دنیای آفلاین اسمش بنا بود در دنیای انلاین اسمش میشود developer.

    اپ استور

    متخصص رایانش ابری Cloud computing specialist

    این یکی از همه آنهای دیگر سخت تر است! فکر کن باید به پدر دختر مورد علاقه‌ات که ۶۵ سال دارد توضیح بدی که شغلت چیست؟ خب در واقع من کسی هستم که تلاش میکنم داده‌ها و راهکارهای نرم افزاری سازمان را روی یک دیتا سنتر در جای دیگری از دنیا به گونه ای مدیریت کنم که همیشه در دسترس باشند و امنیتشان هم تضمین شود.

    تحلیلگر بزرگ داده Big data Analyst

    با تحول دیجیتال هر سازمانی دهها سیستم را به خدمت گرفته است تا فرآیندهای سازمانی را به سرانجام برساند و این سیستمها دائما در حال تولید داده هستند. تحلیلگر کسی است تلاش میکند از وسط همه حجم انبوه داده‌های مرتب و نامرتب و ساختار یافته و بی ساختاری که سیستمهای متعدد هر سازمانی تولید میکنند بفهمد واقعا چه اتفاقی در سازمان دارد میافتد و مدیران باید چگونه تصمیم گیری کنند.

  • اقتصاد دیجیتال ، آخرالزمان واسطه‌ها

    واسطه های در حال مرگ

    تحول دیجیتال باعث اختلالات فراوان در کسب و کارهای مختلف شده است. هر روز نیز بیش از دیروز کسب و کارهای جدید از اقتصاد سنتی به اقتصاد دیجیتال تغییر شکل داده و نقشهای زیادی در حال حذف شدن و یا بازآفرینی هستند.

    به طور کلی، بر اساس الگوی ساده سازی شده اقتصاد دیجیتال، که در اینجا توضیح داده شده است، پلتفرمهای آنلاین با تسهیل ارتباط مستقیم و ساده بین ارائه دهندگان محصولات و خدمات و مصرف کنندگان آن، عملا نقش واسطه ها را در تبادلات تجاری هر روز بیش از دیروز کم رنگ میکنند.

    واسطه های عصر دیجیتال

    کسب و کار توریسم با گردش مالی بالغ بر 8000 میلیارد دلار، یکی از کسب و کارهایی است که در اثر تحول دیجیتال دچار دگردیسی قابل توجه شده است. این صنعت به دلیل سر و کار داشتن روزمره مردم و عمومی بودن آن، یکی از بهترین مثالها و قابل درکترین نمونه های موردی برای مباحث تحول دیجیتال است.

    برای چندی دهه همه ما برای مسافرتهایمان نیازمند آژانسهای هواپیمایی و یا دفاتر ارائه خدمات مسافرتی بودیم. برای هر تغییر یا مذاکره و بررسی، باید حضورا به آنها مراجعه کرده و ساعتها وقت تلف میکردیم. نتیجه نهایی هم معمولا قابل ارزیابی نبود. امروز اما، وبسایتهای متعددی وجود دارند و فقط کافی است تا برنامه سفر خود را به آنها بدهید، تا خودشان با مقایسه همه گزینه های ممکن بهترین پیشنهاد را به شما بدهند.

    اکسپدیا اقتصاد دیجیتال

    شرکتهایی که خدمات مدیریت سرمایه گذاری را انجام میدادند هم نمونه قابل درک دیگری هستند. قبلا برای سرمایه گذاری نیازمند یک شخص، با همه خوبیها و بدیهای یک انسان بودیم و امروز از طریق وبسایتهای مختلف میتوانیم همه بورسهای جهان را به صورت آنلاین دنبال کرده و با الگوریتمهای حرفه ای که در اختیار ما میگذارند خودمان سرمایه گذاریهای خودمان را بر اساس توصیه های آنها مدیریت کنیم.

    دن تاپ اسکات تحلیلگر اقتصاد دیجیتال

    آیا همه واسطه ها محکوم به نابودی هستند؟

    دن تاپ اسکات نویسنده کتاب Rethinking promise and peril in the age of networked intelligence میگوید: فرصتهایی که واسطه ها در اقتصاد دیجیتال میتوانند بدست بیاورند، به بزرگی همان فرصتهایی است که در اقتصاد سنتی قابل دسترس بود. من قبول ندارم که همه واسطه ها حذف خواهند شد بلکه بر این باورم که شکل جدیدی از واسطه گری در دنیا شکل خواهد گرفت و واسطه هایی که بتوانند ارزشهای واقعی به اقتصاد دیجیتال در عصر جدید اضافه کنند، بسیار مورد نیاز جامعه خواهند بود.

    واسطه های عصر دیجیتال

    برای رسید به مصداق حرفهای تاپ اسکات، لازم نیست زیاد به مغز خودمان فشار بیاوریم. با نگاهی به اطراف، برندهایی را در لیست 10 برند برتر جهان میبینیم که عملا میتوانند واسطه های عصر دیجیتال لقب بگیرند.

    یکی از مهمترین چالشهایی که با آن روبرو هستیم، اعتبار سنجی و تشخیص هویت است. برای انجام هر تراکنش آنلاینی باید کاربران بتوانند با مکانیزمهای قابل اطمینانی، از سوی شخص ثالث مورد اطمینانی مطمئن شوند که کسی که آن طرف وبسایت است یک هویت واقعی داشته و مورد کلاهبرداری قرار نخواهند گرفت.

    اقتصاد دیجیتال بیت کوین

    اینجا است که واسطه های عصر جدید پا به میدان میگذارند. بانکها، Apple ، PayPal و امثالهم دقیقا همین نقش را در اقتصاد دیجیتال بازی میکنند. Bitcoin هم میتواند نمونه دیگری از واسطه های عصر دیجیتال باشد که صرفا از طریق تکنولوژی خود قابلیت انجام تراکنشهای Peer to Peer را برای طرفین فراهم کرده است.

    واسطه های اقتصاد دیجیتال- پی پال

  • بومیان عصر دیجیتال و جدال بی پایان با مهاجرین

    سرسام دیجیتال

    آمار و ارقام نشان میدهند که تعداد گوشیهای هوشمند در شبکه های مخابراتی به سرعت در حال رشد است. در ایران این رقم به حدود نیمی از کل مشترکین موبایل رسیده و به سرعت در حال افزایش است. مصرف دیتا در شبکه ها هم رشدی شش برابری در 5 سال اخیر را تجربه میکند.رشد مصرف دیتا

     

    آمار و ارقام از رشد دیوانه وار همه شاخصها خبر میدهند و هر روز جلوه های تازه ای از زندگی آفلاین به دنیای دیجیتال و آنلاین (تعبیر صحیح به جای اصطلاح غلط و من درآوردی فضای مجازی) منتقل میشود و آدمها هر روز بیش از دیروز وقتشان را با گجتهای خود میگذارنند.

    زیر هر سقفی تعداد گجتها از تعداد آدمها بیشتر است. باور نمیکنید؟ امتحان کنید! تعداد گوشیهای هوشمند، لپتاپها، کنسولهای بازی، تبلتهای خانه یا محل کار خود را بشمارید. اقلا دو برابر تعداد آدمها گجت پیدا خواهید کرد.

    بومیان عصر دیجیتال

    مهاجران مقابل بومیان

    در این معرکه اما نسل جدید آدمها (منظورم متولدین 10 تا 15 سال اخیر است) بدجوری روی دست همه مانده اند. این آدمها عصر بی ارتباطی (Disconnectedness) را تجربه نکرده اند و اصطلاحا آیفون به دست به دنیا آمده اند.

    اینها ساکنان و بومیان عصر دیجیتال یا اصطلاحا Digital Native هستند. مشکل اما اینجاست که، اینها والدینی دارند که تنها نسل بشر هستند که هم عصر بی ارتباطی را تجربه کرده اند و هم عصر دیجیتال را. در واقع اینها مهاجرین عصر دیجیتال Digital immigrants محسوب میشوند.

    این نسل همیشه سردرگم، بعد از همه تلاطمهای 40 سال اخیر از یک طرف خود درگیر هضم انقلاب عظیم دیجیتال است و از طرف دیگر خود را مسئول حفاظت از بچه های عصر دیجیتال میداند.

    در دهه 60 مشکل با بچه های دهه 50 این بود که ما از صبح تا شب در کوچه و خیابان بودیم مشغول هفت سنگ و زو و فوتیال و غیره بودیم.

    در دهه 70 مشکل با بچه های دهه 60 این بود دائم پای تلویزیون هستند.

    در دهه 80 مشکل با بچه های دهه 70 این بود که دائما پای ماهواره و کامپیوتر بودند.

    در دهه 90 مشکل با بچه های دهه 80 اما خیلی بزرگتر از این حرفها است! امروز معضل خانواده ها، این است که بچه های خانواده دائما در حال کار کردن با گوشیهای هوشمند و یا گجتهای مختلف هستند. با کسی در خانه حرف نمیزنند و تا زمانی که حجم اینترنتشان تمام نشده صدایی از ایشان به گوش نمیرسد.

    دلیل هم این است که کلا هر جور کاری که در همه قرون و اعصار بشر قابل انجام بود از طریق همین جعبه لعنت قابل انجام است. از بازی و معاشرت گرفته تا موزیک گوش دادن و فیلم دیدن و درس خواندن و خرید کردن و الواطی و علافی و غیره.

    بومیان عصر دیجیتال

    نتیجه این است که والدین در عصر جاری با همه مشکلاتی که همه والدین قبلی روبرو بودند یکجا روبرو هستند. مضافا به اینکه خود این والدین درک ناقص و بعضا نادرستی از الزامات و مقتضیات عصر دیجیتال دارند.

    بومیان عصر دیجیتال

    نوجوانان در سنین بلوغ عموما از پیله خانواده عزم خروج کرده و درصدد شناخت جهان و جامعه بر میایند. به دنبال دوستیهای جدید، کارهای جدید و مستقل شدن هر چه بیشتر خواهند بود. گوشیهای هوشمند دروازه ای هستند برای این بچه ها که بغل دست من و شما بنشینند و دنیای مستقل خود را بسازند و آب هم از آب تکان نخورد.

    این رفتارهای معتادگونه بومیان عصر دیجیتال در بسیاری موارد برخوردهای رادیکالی مثل محرومیت آنها از داشتن گوشی هوشمند به صورت موقت به همراه داشته است بدون اینکه نتیجه خاصی به بار بیاورد. امروز اگر یکی از بچه های عصر دیجیتال را از گوشی هوشمند خود محروم کنیم عملا او را از موسیقی، فیلم، معاشرت، بازی و خرید و خیلی کارهای دیگر محروم کرده ایم.

    بومیان عصر دیجیتال

     

    چه باید کرد؟

    والدین باید درک کنند که،

    گوشی بچه ها عملا درگاه اتصال آنها به همه فعالیتهای مورد علاقه آنان است و هر روز بیش از دیروز تعداد کارها و حوزه‌هایی که از طریق این درگاه در دسترس هستند بیشتر میشود. زندگی ما و کارکردها و فعالیتهایش از حالت آفلاین دارد به حالت آنلاین میرود و انتقاد ما از آنلاین بودن زیاد میتواند در مواردی به معنی انتقاد از وجود داشتن زیاد باشد!

    والدین باید بدانند که،

    محدودیت عمومی روی گوشی هوشمند معنای خود را از دست خواهد داد. اگر شما با چت کردن دائمی فرزند خود در تلگرام مشکل دارید و یا حضور دائمی او در اینستاگرام روی مغزتان است. آسانترین راه گرفتن گوشی او خواهد بود اما چند ساعت بعد که از خواستید با او تماس بگیرید و از حالش با خبر شوید چه خواهید کرد؟ اگر او خواست موسیقی گوش بدهد و یا تمرینهای کلاس درسش را ببیند چه باید کرد؟

    والدین باید سعی کنند تا،

    وقت فرزندان را بودجه بندی کنند. به این معنا که هر روز میتوانند یک ساعت بازی دیجیتال داشته باشند. برای خرید یک کالا حق داشته باشند تا یک ساعت به جستجو بپردازند. برای انجام تکالیف آنلاین نیم ساعت وقت صرف کنند و برنامه ریزیهای شبیه به این. البته ناگفته پیداست که کنترل و اجرای چنین برنامه هایی وقت و انرژی فراوانی هم لازم دارد.

    والدین باید سعی کنند تا،

    وقتهایی را به عنوان زمانهای موبایل ممنوع در خانه تعیین کنید و در این اوقات در خانه هیچکس حق استفاده از موبایل را ندارد. به یاد داشته باشید که خود شما باید اولین نفر از این قانون پیروی کنید.

    والدین باید سعی کنند تا،

    فعالیتهای جمعی آفلاین برنامه ریزی کنبد و مراقب باشند تا در ضمن این فعالیتها گجتهای لعنتی در دسترس نباشند.

    والدین باید،

    خودشان الگوی مناسب باشند. وقتی والدین خود همواره در دنیای دیجیتال و چسبیده به گجتهای خود هستند، تلاش برای کنترل فرزندان عملا خنده دار است.

    بومیان عصر دیجیتال

    آخرین توصیه این است که، از صمیم قلب دست به دعا بردارید تا در بازه زمانی که از عمر ما باقی مانده است، دنیای دیجیتال تحول و دگردیسی عمده دیگری را تجربه نکند، والا همین بومیان عصر دیجیتال ما را به عنوان موجودات ناندرتال و مهاجران بی مصرف به آسایشگاه روانی خواهند سپرد.

    پانوشت: اگر منتظرید که یکی از توصیه ها خطاب به بچه ها باشد سخت در اشتباه هستید! ناسلامتی ما مهاجر هستیم و به دنیای این بومیان عصر دیجیتال پا گذاشته ایم! این همه هم مزاحم آنها میشویم! دیگر توصیه کردن به صاحب خانه خیلی پررویی میخواهد.

  • اقتصاد دیجیتال و مصائب آقای رییس جمهور

    واقعا اینکه رییس جمهور کشور ما در سال 2017 باید از ضرورت وجود اینترنت و گسترش پهنای باند در کشور دفاع کند آیا مایه خوشحالی است یا چیز دیگر؟ نیمه خالی لیوان میگوید که نه خیر مایه سرافکندگی و خسران است. نیمه پر اما میگوید به این فکر کن که میشد کسی دیگر رییس جمهور باشد و کلا کرکره موضوع را پایین بکشد.

    در میان همه بازیهای سیاسی رایج در کشور و خصوصا موسم کنونی که به انتخابات نزدیک میشویم، میتوان حدس زد که این حرف رییس جمهور که اینترنت برای مردم نان و آب میشود دستمایه چه استفاده های تبلیغاتی خواهد شد. لینک مشتی از خروارها نعل وارونه که کوبیده اند و خواهند کوبید.

    یکی از سختیهای شغل ریاست جمهوری هم لابد این است که چگونه باید به زبانی همه فهم برای مردم حرف زد. به چه زبانی باید گفت که ارتباطات که نباشد جریان آزاد اطلاعات شکل نمیگیرد و در غیاب گردش آزاد اطلاعات توسعه شکل نمیگیرد؟

    چگونه باید به مردم بفهمانیم که بدون اینترنت آمارگیری صحیحی وجود ندارد. آمار که نباشد، هیچ کار سیستماتیک و دقیقی هم نمیشود کرد.

    چگونه باید به کشاورز ساده دل حالی کنیم که توسعه تجارت امروز بر بستر تجارت الکترونیک میسر است! چگونه باید مردم بدانند که یکپارچه سازی سیستم بانکی، بیمه و مالیات از ضروریات اصلاحات اقتصادی است و این میسر نیست مگر بر بستر قوی ارتباطی؟

    خوشبختانه من رییس جمهور نیستم ولی اگر بودم، شاید باید میگفتم که ای مردم، راه زمینی به عنوان قدیمی ترین ابزار ارتباط در جهان مطرح بوده است و در عصر دیجیتال وصل نبودن به شبکه جهانی مثل این است که هیچ راهی برای روستای شما وجود نداشته باشد. آیا میخواهید در تنهایی خود از فقر و بیماری بمیرید و من باید برایتان غسالخانه بسازم و یا ترجیح میدهید که مهمترین ابزار توسعه و تجارت و رفاه را برایتان فراهم کنم؟

    ابعاد اقتصاد دیجیتال در دنیا

    برای درک ابعاد اقتصاد دیجیتال امروز دنیا، بد نیست بدانیم که کل اقتصاد دیجیتال امروز دنیا اگر منحصر به یک کشور بود، آن کشور، بعد از آمریکا، چین، ژاپن و هند به تنهایی میتوانست پنجمین اقتصاد بزرگ جهان باشد.

    ارزش اقتصاد دیجیتال در بیست اقتصاد بزرگ جهان G20 به بیش از 4200 میلیارد دلار میرسد و تا 5 درصد از تولید ناخالص ملی این کشورها را میسازد.

    اقتصاد دیجیتال

  • اندر حکایت تقدیرنامه شب عید من در گروه ساعی

    در آخرین ساعات آخرین روز کاری سال گذشته روی پستی که در مورد جشن آخر سال و هدایای گروه ساعی نوشته بودم، یکی از همکاران به نام کارمند! و با ایمیل آدرس دزدگیر! لطف کرده بودند و کامنت جالبی به شرح زیر گذاشته بودند.

    واقعا مسخره بود کارتون….میخواید کمک کنید عیدی مدیراتونو بدید چرا از آجیل!!! بچه ها میزنید؟!پول آجیل که به جایی نمیرسه اما عیدی مدیراتون مشکل خیلییااا رو حل میکنه. آجیل شب یلدا رو هم دادید به فقرا :)))))) مضحکه واقعا…..هدیه هاتونم حتما مثل بقیه ی مدیرای ساعی واسه دخترای خوشگل ساعی خریدید:))))))بجای 1 سکه هم که 1 میلیون دادید که یه 200_300 هم اونجا به جیب زده باشید…دیگه چیکارا بلدید بکنید، ورشکست شدید رفتههه وگرنه اییینهمه گدا بازی اونم به اسم بنیاد کودک….سرتونو از زیر برف بیارید بیرون همه، همه چیزو می دونن…

    شما تصور کنید بعد از یکسال سخت و پرفشار لحظه آخر چنین تقدیرنامه باشکوهی هم به دستتان بدهند! مسلما وقتی این کامنت را دیدم حس خوبی نداشتم اما تصمیم گرفتم تا برای نمایش عمومی تاییدش کنم و آن را در گروه تلگرام شرکت برای همه به اشتراک گذاشتم.

    در واقع خواستم برای یکبار در پانزده سال اخیر بخش بسیار اندکی از ناسپاسی بیمارگونه و مزمن و انتقادات احمقانه و بی اساسی را که همواره به اشکال مختلف وجود داشته است را همه ببینند.

    در همه این سالها حرف و حدیثها و طلبکاریهای گاه و بیگاه آنقدر تکرار شده است که تقریبا برعکسش مایه تعجب میشود. این یکی اما واقعا جالب بود. هم از نظر نوع استدلال و هم از نظر موضوع و زمان وقوع.

    مدیریت و رهبری در ساعی

    از من سوال شد که، این همه اهمیت دادن به نوشته کسی که حتی اینقدر شهامت و عرضه ندارد که اسمش را پای نوشته‌اش بگذارد چه دلیلی دارد؟

    پاسخ این است که، این فقط یک نوشته گذری از یک آدم بی ربط و از سر تصادف نیست. یک نوع نگاه و یک فلسفه برای قضاوت است که اصلا هم منحصر به یک یا دو فرد نیست. فلسفه‌ای است که به خود اجازه قضاوت با کمترین اطلاعات، متهم کردن همه و طلبکاری احمقانه از عالم و آدم را میدهد.

    فلسفه ای که شرافت آدم را تحت تاثیر قرار میدهد و اینهمه بغض و کینه تولید میکند. الگوی ذهنی که اینقدر آدم را بزدل و ترسو میکند که نتواند دو خط استعفا بنویسد و برود به جایی که فکر میکند استحقاقش را دارد. برای روشنگری مقابل این فلسفه است که این نوشته را مینویسم، تا یکبار برای همیشه و با صدای بلند تکلیف این نوع نگاه و طرفدارانش را روشن کنم.

    اول اینکه، مستقل از اینکه حرفهای نویسنده درست است یا غلط، یک سوال وجود دارد. چرا علیرغم اینهمه ظلم و ستمی که بر شما روا داشته میشود و اینهمه حق کشی در ساعی مانده‌ای؟

    این کار از نظر من تحصیل مال حرام و بی شرافتی است. شما اگر فکر میکنی که این سازمان ورشکسته حق تو را نمیدهد، خیلی ساده و شیک میتوانی استعفا بدهی و بروی به هر جایی که مثل اینجا نباشد. وقتی نمیروی و بزدلانه فقط سم پاشی میکنی و حتما از کارت هم میدزدی، فقط و فقط یک فرض معتبر باقی خواهد ماند. لیاقت و حقت همین ظلم و ستمی است است که بر تو میرود و نه بیشتر و تو خود بیش از هر کس میدانی که این درست است و برای همین است که مانده ای.

    خودت بهتر میدانی که همه آنجاهایی که فکر میکنی از ساعی بهتر هستند شما را استخدام نمیکنند، پس شاید بهتر باشد که در همین شرکت ورشکسته ظالم و حق کش و آجیل‌نده ساعی باقی بمانی و تلاشت را بکنی. البته یادت باشد قبلش دهانت را ببندی.

    دوم اینکه، ساعی یک شرکت خصوصی است با مالکیت پنج نفر آدم حقیقی. معنی این موضوع این است که این پنج نفر حق دارند آنگونه که صلاح میدانند شرکت را اداره کنند.

    مسلما این پنج نفر هم مثل همه ابنا بشر که روی کره زمین زندگی میکنند، در درجه اول به منافع خود و شرکت خود می اندیشند! میزان پیشرفت و بهره‌مندی کارکنان ساعی هم به این وابسته است که چقدر بتوانند خودشان را با منافع سازمان هماهنگ کنند و به تامین این منافع کمک کنند.

    یکی از مزخرف‌ترین جملات هجو این است که فلانی به فکر منافع خودش است! مسلم است که اینطور است و باید هر سازمان و آدم سالمی قطعا و یقینا به فکر منافع خودش باشد. فرق سازمانها و آدمها در این است که در راه تامین منافع و اهداف خود چقدر جانب عدالت، انصاف و قانون را رعایت میکنند. همین و بس و باقی همه حرف مفت است.

    قدرنشانسی

    سوم اینکه، شرکت ساعی در طی همه سالهای اخیر همواره به همه تکالیف قانونی و از آن فراتر انسانی خود عمل کرده است. صرفه جویی (به قول شما گدا بازی) و یا ترک سنت (به قول شما ظلم و ستمی) هم اگر صورت گرفته در مواردی بوده که سازمان فراتر از تکالیف قانونی و قراردادی خود عمل کرده بوده است و حال به هر دلیل قصد ادامه آن را به شکل سابق ندارد.

    مسلما همچنان که همه این سالها نجواها و بحثها و شایعه پراکنیهای احمقانه، که از کیفیت باقلی پلو مراسم شرکت گرفته تا خصوصی ترین مسائل زندگی همکاران را در برگرفته، در جریان بوده، پس از این هم چیزی عوض نخواهد شد. نکته اما اینجاست که کسی اگر حرف حساب داشته باشد باید اینقدر هم عرضه و شهامت و شرف داشته باشد که به مدیران شرکت منتقل کند و پاسخ بگیرد.

    اما کسی که در خلوت و با اسم مستعار و درگوشی غرغر میکند پاسخش فقط این است که اگر اینجا همه چیز اینقدر بد است به چه دلیل سازمان را ترک نمیکنی؟ جز این است که خودت هم میدانی حرفهایت چقدر بی پایه و احمقانه است؟ جز این است که همانجاهایی که مبنای مقایسه هستند شما را اصلا به سازمانشان راه هم نمیدهند؟

    برای آن دسته از همکارانی هم که لطف کردند و با پیامهای شخصی سعی در دلجویی از من را داشتند، ضمن سپاس از لطف و توجهشان، از قول حضرت حافظ باید عرض کنم که:

    آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند

    تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم

    گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید

    گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

    حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

    ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

  • اندر حکایت هدایا و جشن آخر سال گروه ساعی

    امسال در گروه ساعی بر خلاف همه سالهای اخیر بودجه ای را برای چاپ سررسید و دفترچه و خیلی هدایای تبلیغاتی دیگر صرف نکردیم و تا اینجای کار آب هم از آب تکان نخورده است.

    به نظرم خیلی وقتها ما در رودرواسی خودمان میمانیم. کاری را میکنیم که میدانیم بیهوده است یا اصلا دوست نداریم انجامش دهیم، برای کسانی پیام و هدیه میفرستیم که چشم دیدنشان را هم نداریم!

    بنیاد کودک

    مثالش شاید شرکت کردن در نمایشگاههای سالانه باشد که در هر صنعتی که باشیم، هر سال با کلی هزینه و دردسر و غرولند در نمایشگاه شرکت میکنیم و روز آخر هم به خودمان و همکارانمان میگوییم این چه کار بیخودی بود و اصلا ارزش نداشت و سال دیگر عمرا شرکت نخواهیم کرد!

    سال بعد در جلسه همیشه کسی هست که بگوید آقا خوبیت ندارد، مردم فکر میکنند ما ورشکست شده ایم و غیبتمان اصلا معنای خوبی ندارد و این قصه اتلاف منابع همیشه ادامه دارد.

    هدایای تبلیغاتی آخر سال هم که هرگز دردی از کسی دوا نکرده و نخواهد کرد از جمله همین اتلاف منابع در کشور ما هست. امیدوارم همه ما به سمت تخصیص بهینه منابع جهت گیری کنیم.

    امیر تقوی

     

    امسال من فقط برای کسانی که واقعا دوست داشتم به آنها هدیه ای بدهم شخصا رفتم و خرید کردم و برای هر کدام هم پیام مخصوص و خالصانه خودم را نوشتم. مدارکش هم به شرح فوق موجود است!

    اینکه چقدر وقت صرف شد و کارهای دیگر باقی ماند هم اصلا اهمیت ندارد! نفس هدیه دادن یعنی ارزش قائل شدن برای طرف مقابل و وقت یعنی ارزشمندترین چیز در دنیا.

    هرگز نمیتوانم به پیام تبریک فورواردی کسی که در برخی موارد حتی نام و نشان از طرف قبلی را به همراه دارد و از سر وظیفه برایم ارسال شده پاسخ بدهم.

    معتقدم کسی که برای من در این حد هم وقت نمیگذارد که پیامی برای من و فقط من بنویسد و پیام عمومی ارسال میکند حتی نباید زحمت پاسخگویی به او را هم متحمل شد.

    ساعی گروپ

    جشن پایان سال هم این بار در یک خانه قدیمی و نوستالژیک رنگ و بویی متفاوتی با همیشه داشت. اگر چه جای بسیاری از همکاران و دوستانی که در طی سال به دنبال موفقیتهای بیشتری ما را ترک کردند خالی بود.

    امیر تقوی

     

    با آروزی سلامتی و آرامش برای همه امیدوارم تعطیلات خوبی پیش رو داشته باشید.

     

  • یوگا با رنگها برای بازگشت به کودکی

    در این روزهای پایانی سال که همه به دنبال به پایان رساندن کارهای نیمه تمام و هزار داستان دیگر هستند شاید از یوگا حرف زدن خیلی مناسبت نداشته باشد اما شاید کتاب یوگا با رنگها بتواند عیدی خوبی برای کسانی که دوستشان دارید باشد.

     

    من اهل خرافات نیستم اما اهل نشانه ها حتما هستم. وقتی در کمتر از بیست و چهار ساعت دو بار کتاب یوگا با رنگها به تو هدیه داده میشود بی‌آنکه منتظرش باشی، حتما نشانه ای در کار است. علی الخصوص برای من که مغزم خاموش نمیشود و شبانه روزی در حال کار است. (الزاما البته کار مفیدی از جناب مغز سر نمیزند اما لامصب دست از کار هم نمیکشد)

    کتاب یوگا با رنگها از سری کتابهای باشگاه مغز به شما فضایی میدهد تا از شر همه چیز خلاص شوید، حتی خودتان. مثل روزهای کودکی شما را به دنیای رنگ و بی خیالی میبرد. پر است از نقاشیهای بی رنگ با جزییات مختلف. یک دست ماژیک یا مداد رنگی و یا حتی یک مداد سیاه کافی است تا یک ساعتی سرتان گرم شود. همه رنگها خوب هستند و هیچ قانونی هم وجود ندارد.

    یوگا با رنگها

     

    در مقدمه کتاب آمده است:

    وقتی چند دقیقه کار اجرایی نکردن بدون خاموش شدن را برای مغزمان فراهم میکنیم شبکه ایی از نقاط مختلف در مغزمان روشن میشود که به آن شبکه حالت پیش فرض میگویند. فعالیت این شبکه برای مغز ما مزایای بسیار زیادی دارد. هنگامی که این شبکه روشن میشود آرامش خودشناسی و خلاقیت بیشتری پیدا  میکنیم. اما اگر نخواهیم منتظر لحظه‌هایی شبیه لحظه کشف ارشمیدس در حمام بمانیم چطور میتوانیم خودمان این شبکه را در مغزمان فعال کنیم و از اثرات خوب آن بهره ببریم؟

    کتاب یوگا با رنگها برای کسانی که، تحت فشار و استرس هستند، در تنظیم هیجانات خود موفق نیستند، خلاقیت خود را از دست داده‌اند و یا افکار آزار دهنده رهایشان نمیکند توصیه میشود.