دیدن این ویدیو از اعتراض تاکسی داران به اسنپ و تپسی حسابی کفرم را درآورده بود و میخواستم چیزی بنویسم اما هر جور فکر میکردم سر و ته موضوع بهم نمیرسید و یا وارد معقولاتی میشد که جایش اینجا نیست. تا اینکه دیدم محمد رضا شعبانعلی در روزنوشته ها و محمدرضا یزدانپرست در خبرآنلاین چقدر عالی به مطلب پرداخته اند.نوشته آقای یزدانپرست را ضمن تشکر از ایشان به اضافه چند عکس ذیلا آورده ام.

شاید برای نسل حاضر خنده دار باشد اما همین بیست سال پیش، “پیک”داشتن یک پیتزافروشی از مظاهر مدرنیته محسوب می شد، برای چلوکبابی ها که اصلا سوسول بازی بود و زشت.نمیدانم چرا آن روزگار، فست فودفروشی ها بدون پیک، جلوی مجلسی… جایی… تجمع نکردند و شعار ندادند که “پیک داشتن و این قرتی بازی غربی/نابود باید گردد”؟!

اعتراض به اسنپ

شاید برای خود ما هم یک دهه پیش، خنده دار بود اما الان، آنلاین، در سایت کله پزی، مغز و زبان و چشم را سفارش می دهید و هر ساعتی خواستید، داغ داغ، برایتان می آورند هر جا که خواستید. نمی دانم چرا کله پزی های بدون سایت و آفلاین، نمی روند جلوی مجلسی… جایی… تجمع کنند و شعار بدهند که “سفارش اینترنتی مزدور/نابود باید گردد”؟!

اعتراض به اوبر

تازه این دو نمونه، توجیه عقلی و فنی دارد. نمونه حسی و عاطفی می خواهید؟بفرمایید!

بعضی رستوران ها ابتکار به خرج داده اند و بیست گرم ارزن (که کلا هزار گرم آن، 3هزار تومان است) را در پاکت کوچکی با آرم و تلفن رستورانشان، روی سفارش غذای مشتری می گذارند و تبلیغ خودشان را با شعاری ضمیمه می کنند که “در این فصل سرد، به فکر پرندگان هم باشیم”. وقتی مشتری غذای خودش را که خورد و ارزن ها را پشت پنجره ریخت و فردایش، با بق بقوی کبوترها از خواب بیدار شد، آن رستوران کاری با دل شما کرده که ناخودآگاه، دل و پایتان دوباره شما را به آنجا خواهد برد. نمی دانم چرا رستوران های بی ارزن، نمی روند جلوی مجلسی… جایی… تجمع کنند و شعار دهند که “این کلک عاطفی زدن ها و حامی حیوانات بودن ها/تعطیل باید گردد”؟!

اعتراض به اسنپ

نسخه پی دی اف کتابها در تلگرام در دسترس است و تیراژ و فروش کتابها زمین خورده. نسخه پی دی اف روزنامه ها در تلگرام هست و تقریبا تمام نشریات، اکثر محتوای چاپی شان را در کانال تلگرامی شان قرار می دهند در نتیجه تیراژ و فروش مطبوعات به شدت پایین آمده. تلویزیون-جدا از مسائل ایدئولوژیک- در افت تعداد بینندگان، روبروی برنامه های اینترنتی شکست عجیبی خورده و نمونه های بسیار دیگر. ولی مگر ناشران و اهالی مطبوعات و کارمندان تلویزیون رفته اند جایی و تجمع کرده اند که “بساط تلگرام/نابود باید گردد”؟!

اعتراض به اوبر

هنوز جامعه شناسان و اقتصاددانان و فلاسفه نتوانسته اند دلیلی منطقی بیابند که چرا رانندگان آژانس، جلوی مجلس تجمع کرده اند که “نرم افزار نفوذی/نابود باید گردد” و “اسنپ آمریکایی/تعطیل باید گردد”!! با زبان بی زبانی و حتی انگار با زبان بازبانی، می گویند:

  • گران می گیریم که می گیریم. باید مشتری ها بپردازند.
  • وقتی هم ماشین نداریم،خب نداشته باشیم. مشتری ها باید منتظر بمانند.
  • خدمات خاص هم که ارائه نمی دهیم،خب ندهیم. همینی که هست.
  • رقیب هم نباید داشته باشیم؛ اصلا رقیب یعنی چی؟!

تاکنون یک بار هم از اسنپ و تپسی استفاده نکرده ام اما حتی یک بار هم نشنیده ام که اطرافیان و دوستانم که استفاده کرده اند، حتی یک نکته منفی بگویند و حتی یک نمونه نارضایتی داشته باشند.

ما برای نوآوری های مدرن، مهیا نیستیم؛ حالا هرچقدر ظاهرمان و ابزارهای مورد استفاده مان، مدرن باشد.از این گذشته، برای رقابت هم آموزش ندیده ایم؛ میدان بی رقیب را ترجیح میدهیم چون قواعد بازی رقابتی را نیاموخته ایم. به جای رشد و ارتقای خودمان، اولین راهکار را “حذف رقیب” می دانیم در حالی که فرهنگ اجتماعی پیشرو، تشنه رقیب قدرتمند است چون باور کرده، اگر حریف، ضعیف باشد، اول خودش ضعیف می شود و ضعیف می ماند پس هرچه رقیب، قدرتر، خود من قوی تر.

و از این دو گذشته، توقعات مان، متناسب با بضاعتمان نیست. نتیجه می شود اینکه ناکامی را به گردن دیگران می اندازیم و مقصر و علت را در جایی بیرون از خویش می جوییم.

۵ دیدگاه ها

  • در نامه‌ای که برای مجلس تهیه شده و تصویر آن در متن اشاره شده آمده که: “سه هزار آژانس وجود دارد که ۱۰ هزار راننده در آن فعالیت می‌کنند” یعنی در هر آژانس میانگین سه راننده کار می‌کند که کاملاً ضد اصول مدیریت و بهره وری است.
    اکثرا این معترضین، مدیران آژانس‌ها هستند و اگر منطقی نگاه کنیم باید کسر زیادی از اینها که بیشتر نقش دلال دارند حذف شوند. اسنپ و تپسی و در کل تکنولوژی، کار قانون گذاران و مجریانی که قبلاً باید این تعدیل را انجام می‌دادند و نداده‌اند را برعهده گرفته است
    اگر به کامنت‌های مردم در سایت‌های خبری و شبکه‌ها اجتماعی نگاهی بیندازیم به صورت شهودی میتوان برداشت کرد که بیش از ۹۵ درصد مردم از این مدل جدید کسب و کار رضایت دارند.
    حال چگونه ممکن است منافع چند میلیون نفر را فدای چند هزارنفر کنیم و نه با یک شرکت خاص بلکه با یک مدل کسب و کار که از زیرساخت‌هایی و بسترهای موجود به خوبی استفاده کرده مقابله کنیم؟ ابزار و تجهیزاتی که تا دیروز برای سرگرمی و وقت تلف کردن و جک فرستادن استفاده میشد.

  • مطلب زیبایی بود.
    اینکه در ابتدای ورود بعضی تکنولوژیها، مخالفتهایی هم باشد طبیعی است.
    اینکه از میان این ۳ هزار آژانس، ۵۰ نفر صاحب آژانس تجمع کنند هم کاملا طبیعی است.
    چیزی که غیرطبیعی است این است که حضور این رقیب را به آمریکا نسبت بدهیم و با سوء استفاده از کلمه نفوذ بخواهیم آن را نابود کنیم. باز هم میگویم بالاخره همه جور انسان وجود دارد و سطح تفکرات مختلف و متفاوت. اشکالی ندارد. همدیگر را تحمل می کنیم.
    چیزی که غیرطبیعی است و غیرقابل درک اینکه مسئولان رده بالای تصمیم ساز و تصمیم گیر اتحادیه و امثالهم روند مشتری مداری، تکنولوژی و … را نمی بینند؟ عدم آموزش قواعد بازی رقابت مورد نظر شما (که درست هم می فرمایید) شاید برای چند نفر صاحب آژانس هم قابل اغماض باشد، ولی برای کسی که به درجات بالایی در کسب و کار میرسد لازم و واجب هست. چرا به طور صحیح این موضوع را مدیریت نمی کنند تا همه چیز با خوبی و خوشی تمام شود؟ آیا واقعا حل این ماجرا اینقدر سخت است که چندین ماه درگیر آن هستیم؟

  • به نام خداوند یکتا. سلام به همه دوستان. به وضعیت امروز من دقت کنید تا به شما ثابت بشود که یک راننده تاکسی نامرد و خودخواه چگونه با همدستی یک پلیس رشوه بگیر می تواند در یک چشم بر هم زدنی به خاطر چوس مثقال پول بیشتر، زندگی یک آدم معمولی رو نابود کند. قبل از هر چیز خدمت تان عرض کنم که من این پیام رو به وسیله یک دستگاه کامپیوتر رومیزی که مال خودم نیست و به صورت امانت در نزد من سپرده شده است برای تان می نویسم؛ پول شارژ اینترنت رو هم به وسیله دریافت یارانه ۴۰۰.۰۰۰ تومانی پرداخت می کنم. حدود ۲۰ سال پیش در اوج جوانی و توانایی وقتی که ۲۵ سالم بود، یک موتور سیکلت هوندا ۴۰۰.۰۰۰ تومانی خریدم تا باهاش در پیک موتوری کار کنم. یک روز که در حین کار با سرعت ۲۰ کیلومتر در سمت راست جاده در حال حرکت بودم ناگهان یک تاکسی پیکان سبز رنگ برای توقف به سمت راست جاده تغییر مسیر داد و با سپر آهنی اش محکم به زانوی من کوبید. وقتی که پلیس از راه رسید گفت موتور سوار مقصر است؛ به خاطر گفتن همین جمله حق من ضایع شد؛ تا زمانی که تصادف نکرده بودم همه می گفتند جایگاه حرکت کردن موتور سوارها و دوچرخه سوارها باید در سمت راست جاده باشد؛ اگر در سمت چپ جاده باشیم می گویند در حال سبقت غیر مجاز بودی؛ اگر وسط جاده باشیم می گویند اینجا جای تو نیست چون اگر سرعتت کم باشد راه را بند آورده ای و اگر هم کمی سرعتت زیاد باشد می گویند داری بی احتیاطی می کنی؛ حالا که تصادف کرده ام همه می گویند موتور سوارها و دوچرخه سوارها حق ندارند در سمت راست جاده حرکت کنند؛ چون آنجا جایگاه حرکت تاکسی هاست؛ بالاخره ما نفهمیدیم جایگاه حرکت کردن دوچرخه سوارها و موتور سوارها کجای جاده قرار دارد؟! یک ضرب المثل معروف هست که می گوید نمی دانم چطوری برقصم تا … تکان نخورد. خلاصه با حقه و فریب کاری کردند که من نتوانم از حقوقم دفاع کنم. بعد از تصادف، ۹ بار پایم را تحت عمل جراحی قرار دادم و اکنون پای چپم ناقص است. بعد از این تصادف، من به جز خداوند یکتا و پدر و مادرم، همه چیزم رو از دست دادم؛ سلامتی جسمی و روحی ام رو از دست دادم؛ شغلم رو از دست دادم؛ موتور سیکلتم رو از دست دادم؛ خانه ام رو از دست دادم؛ یخچال و تلویزیون و فرش زیر پایم و حتی چوب لباسی ام رو هم از دست دادم؛ فرصت ازدواج کردن رو از دست دادم؛ اکنون در خانه پدری ام دارم زندگی می کنم؛ از اوایل سال ۲۰۱۷ میلادی و ۱۳۹۶ شمسی تا امروز خودم رو در خانه حبس کرده ام؛ هیچ انگیزه ای برای بیرون رفتن از خانه ندارم؛ ماهی یک بار موهای سرم رو با تیغ می تراشم تا به اجبار از خانه بیرون نروم؛ شکل و ظاهر کوچه و خیابان های شهرم رو فراموش کرده ام؛ قیافه های همسایه های قدیمی مان رو فراموش کرده ام. بعضی از همسایه های مان جدید هستند و حدوداً ۱۰ سالی می شود که همسایه مان شده اند اما من آن ها رو نمی شناسم. هیچ کدام از اقوام و دوستان و همسایه ها حتی ذره ای هم من رو درک نمی کنند و هیچ کمکی نمی کنند؛ اما من تا زمانی که تصادف نکرده بودم برای همه آن ها فرمان می بردم و کمک شان می کردم. کودکانی که من آن ها رو در آغوش می گرفتم اکنون همه شان بزرگ شده اند و ازدواج کرده اند اما من هنوز در سن ۲۵ سالگی مانده ام. تمام موهایم و ریش و سبیلم سفید شده اند؛ از روزی که خانه نشین شده ام تا به امروز به جز یکی دو بار برای خرید شب عید از خانه بیرون نرفتم. تمام روزهای عمرم به خاطر درگیری با بیماری ناشی از تصادف و جستجوی شغلی مناسب که هیچ وقت هم پیدا نشد به هدر رفت. اکنون هم جن بختک های مزاحم دائم در بدنم در حال رفت و آمد هستند؛ بیشتر وقت ها با اینکه می دانم خودکُشی گناه کبیره است اما به خودکُشی فکر می کنم. به نظر من تمام راننده های تاکسی حق شان این است که هم خودشان و هم ۱۴ نسل بعد از خودشان فقیر باشند. آن قدیم ها یادم می آید راننده تاکسی ها در صندلی جلو، به زور دو تا مسافر سوار می کردند؛ اگر هم اعتراض می کردیم پول دو تا مسافر رو از ما می گرفتند؛ اکنون بعد از ۲۰ سال، زورگویی های شان هنوز هم تمام نشده است؛ در زمان های خاصی که مسافر کم است اولین مسافری رو که گیر می اندازند به زور پول کرایه دربستی رو ازش می گیرند؛ اگر هم اعتراض کنیم باید حدود یک ساعت معطل بمانیم تا تعداد مسافرانش تکمیل بشود؛ بیشترشان هم برای فرار مالیاتی، دستگاه کارت خوان به همراه ندارند و مسافر بیچاره رو آواره دستگاه های خودپرداز اینجا و آنجا می کنند. متأسفانه هیچ قانونی هم تصویب نشده تا بتواند جلوی تخلف آن ها رو بگیرد.

  • با سلام مجدد. یک مطلب دیگه رو هم یادم رفت بگویم: اون قدیم ها که در ایران هنوز دستگاه های خودپرداز و کارت های عابر بانک ساخته نشده بودند، نرخ کرایه تاکسی ها رو طوری تعیین می کردند که نشود پرداختش کرد؛ مثلاً پانصد و چهل تومان و دو ریال؛ حالا از این مبلغ، پانصد تومانش روند هست و چهل تومان و دو ریال باقیمانده اش هم خورده هست؛ حالا اون چهل تومان و دو ریال باقیمانده رو اگر نتوانیم پرداخت کنیم مجبوریم ششصد تومان پرداخت کنیم؛ اینطوری قطره قطره جمع گردد، وانگهی جیب راننده تاکسی پر از پول می شود. من نمی دانم این زورگویی ها تا کی می خواد ادامه داشته باشه؟

پاسخ دادن به علی کریمی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *