اگر شما هم از آن دسته ایرانیهای جان سخت و پررویی هستید که هنوز در اثر زلزله و سقوط هواپیما و مرگ در پراید و غرق شدن در سیل و هجوم ملخ و افزایش 4 برابری قیمتها و رکود بیسابقه اقتصادی و هزار درد و بلای دیگر نمرده اید، احتمالا این روزها شاهد یک سورپرایز ویژه در شهر تهران هستید.
این روزها شهر پر شده است از پروانه های رنگ و وارنگی که دائما جلوی چشم هستند و برای ما که عادت به تهران خاکستری داریم واقعا اسباب مسرت هستند.
راستش این است که من به درست یا به غلط، به قول شاملوی بزرگ چراغم در این خانه میسوزد و هر جای دنیا که میروم باز تهران شهر من است و خیلی کم میشود که در غربت برای بازگشت به آن روزشماری نکنم.
هوای این خانه شنی لب ساحل با همه پلشتیها و کج و کوله گیهایش برایم دلپذیرتر است و این روزها با پروانه ها روزگارم زیر این سقف نرمتر میگذرد.
چقدر خوب توصیف کردید. خانه شنی با همه کج و کولگی ها. واقعا همینطوره و تهران با همه بدی هایی هم که داره باز هم بهترینه و دوست داشتنی. و فقط باید آرزو کنیم که این پروانه های زیبا نویدبخش روزهای خوب برای تهران و همه ایرانمون باشند.
دقیقا همین طوره
و چقدر دلم برای خودمون میسوزه وقتی با همه اینها باز هم عاشق نفس کشیدن، گشتن و راه رفتن در هوای تهرانیم