تا بوده رسم زمانه چنین بوده که بزرگترها قیافه عاقل اندرسفیه به خود بگیرند و کوچکترها را نصحیت کنند اما ظاهرا وارونگی دنیای ما پایانی ندارد.
خیلی وقتها که از اخبار روز و نگرانیها و دغدغه های ملی و جهانی با دخترم الیانا حرف میزدم و یا خودش تاثیرات این نگرانیها را در من میدید عاقبت این شکلی میشد که با قیافه عاقل اندر سفیهی میگفت: بابا جان چکار داریم ما به کار دنیا؟ بیخودی اینهمه استرس به خودت و من وارد نکن!
در همین فقره اخیر کرونا که من داشتم بال بال میزدم، ایشان خیلی شیک از روز اول به ریش ما خندید و گفت تنها کاری که باید کرد قرنطینه است و باقیش هم نه به من ربطی دارد و نه کاری از دستم بر میاید! بعد هم شیرجه زد وسط کتابهایش و موسیقی و فیلم! طبق آخرین اطلاعات واصله نامبرده تا این لحظه هم مشغول همین افعال قبیحه میباشد!
ناگفته نماند که یکی دو باری هم محمدرضا شعبانعلی خیلی زیر پوستی تلاش کرده بود حالیم کند که زیادی در دنیا و اخبارش غرق شده ام و خب طبیعی است که انسان شیر خام خورده به این راحتی متوجه موضوع نشود.
در میانه بحرانهای بی پایان سال 98 و داستان کرونا من و خیلیهای دیگر اما مانند مرغ سرکنده از این سایت خبری به آن شبکه تلویزیونی و از این کانال تلگرامی به توییتر و اینستاگرام و غیره سرک میکشیدیم مبادا که کوچکترین خبری را از دست بدهیم! پنداری که حالا کاری از دستمان برمیاید یا کاره ای هستیم. نتیجه هم البته جز حال بد و استرس و اضطراب بی پایان چیزی نبود.
اخبار را دنبال نکنید
تعطیلات و سکون اجباری هفته های اخیر فرصتی شد تا کتاب دیگری از Rolf dobelli نویسنده و متفکر و کارآفرین 57 ساله سوییسی که یکی از شخصیتهایی است که معمولا او را دنبال میکنم بخوانم و چه کار خوبی کردم! رولف دوبلی نویسنده دو کتاب بسیار عالی هنر خوب زندگی کردن و هنر شفاف اندیشیدن است و عنوان این کتاب اخیرش این است: Stop reading the news
کتاب اخبار را دنبال نکنید ، در 35 فصل نوشته شده و شامل مجموعه دلایلی است که دوبلی برایمان میاورد تا قانع شویم چرا نباید اخبار را دنبال کنیم! در ابتدای کتاب هم میگوید که هرجای کتاب که توانستم شما را قانع کنم که دست از دنبال کردن اخبار بردارید، دیگر لازم نیست خواندن آن را ادامه دهید! واقعیت این است که برای من تا فصل دوازدهم طول کشید تا قانع شوم ولی بقیه فصلها را هم با علاقه خواندم.
دوبلی به روشنی و سادگی توضیح میدهد که 90درصد 20 هزار خبری که یک آدم متوسط در سال با آن مواجه میشود اساسا ارزش توجه ندارند و 90 درصد باقی آن ده درصد هم اصلا به ما ربطی ندارند! ضمن اینکه در غالب موارد اساسا ما هیچکاری از دستمان برنمیاید مگر پریشان و افسرده شدن و غرق شدن بیشتر در خطاهای شناختی. او نوشته است: وقتی زندگی خود را بهطور مداوم پیرامون دایرۀ شایستگی خود سازماندهی کنید متوجه خواهید شد که 99 درصد آنچه در رسانهها میخوانید، میبینید و یا میشنوید برای شما بیربط است. آنها را ببرید و به دور بیندازید.
در این کتاب دوبلی مواجه شدن مغز با اخبار را معادل مواجه شدن بدن با مصرف شکر در نظر گرفته و به ما نشان میدهد که تبلیغات چگونه ژورنالیسم را به انحراف کشانده و چگونه ما با توجهمان به اخبار به تروریستها خدمت میکنیم و ضمنا سالی یکماه از زندگی خود را آتش میزنیم! او میگوید: باور کنید که دنبال کردن اخبار روزانه هیچ نقشی در پولدار شدن یا موفقیت شما نخواهد داشت چون اگر اینگونه بود خود روزنامه نگارها باید آدمهای موفق و پولداری از آب درمیامدند!
دوبلی همچنین توضیح میدهد که چگونه مواجهه با اخبار قدرت تمرکز و تعمق را از ما گرفته است و میگوید: اگر میخواهید مهارت تمرکز و غوطهور شدن در یک موضوع را به دست بیاورید، چارهای جز این نیست که اخبار را ترک کنید. طبق تجربۀ من، مغز شما به یک سال دوری از اخبار نیاز دارد تا بتواند دوباره متنهای طولانی را بدون خستگی بخواند. هرچه زودتر شروع کنید، زودتر دوباره تمرکز خود را به دست خواهید آورد و اگر در ابتدا سخت است، تسلیم نشوید
و اما تیر خلاص دوبلی به من آنجا بود که گفت:
صنعت اخبار مانند آپاندیس جامعه است؛ دائماً ملتهب و کاملاً بیمعنی. بهتر است آن را حذف کنید. اکنون که چاقوی جراحیتان را در دست دارید؛ از آن استفاده کنید تا امور مهم را از امور بیربط جدا کنید. اخبار را دنبال نکنید .
خلاصه ماجرا اینکه هرگز در عمرم اینچنین نسبت به چیزی قانع نشده بودم و در نتیجه به توصیه دوبلی این آپاندیس زائد را بالکل به دور انداختم.
شما هم اگر به عمل آپاندیس احتیاج دارید میتوانید در کتابراه نسخه الکترونیکی و صوتی کتاب را پیدا کنید یا خلاصه ای از ماجرا را در یوتیوب از زبان خودش بشنوید.
نوشته اید: “رسم زمانه چنین بوده که بزرگترها قیافه عاقل اندرسفیه به خود بگیرند و کوچکترها را نصحیت کنند” ولی واقعیت این است که همیشه کسانی که قدرت و ثروت بیشتری داشته اند نگرش خود را تحمیل کرده اند (چه خوب گفت اون مرد نادان که اخلاق حاکم بر جامعه اخلاق طبقه ی حاکم بر جامعه است). مثل مصاحبه ی شما در مورد نیروی کار ایرانی با رادیو مذاکره که من هیچوقت شما را نمی بخشم، با وجود اینکه آن زمان امکان کامنت گذاری بود ولی از درد این کوری به گریه ی بی اشک قناعت کردم، مطلب جدید اتون رو هم خوندم، گرچه باورکردنی نبود و خوشحال کننده هم بود ولی اون زخم رو التیام نبخشید.
آفرین بر شما که تونستین جراحی کنین! منم کتاب کار عمیق رو دارم می خونم و توصیه های مشابهی داره. تا وقتی کتاب رو می خونم، مثل بچه آدم به اونچه در اختیارمه فکر می کنم ولی چون آپاندیسه هنوز سرجاشه ونتونستم جراحیش کنم، گاه و بیگاه دچار التهاب میشه و به جای کتاب ارزشمندی که دستمه، میرم صفحه دو بی بی سی یا شصت دقیقه رونگاه می کنم ببینم حال بوریس جانسون چطوره یا نیویورک در چه حاله. ?
سلام آقای تقوی. اتفاقا من هم به تازگی این کتاب رو خوندم و خیلی خوشم اومد. جالبی اینه که نویسنده ایده ی این کتاب رو برای بار اول در قالب یک.مقاله در نیویورک تایمز چاپ کرده و نشون میده که ایم روزنامه دل و جرات خوبی برای انتشارش داشته. یه تناقض جالب اتفاق افتاده. شبیه اینه که.گوینده خبر بگه اخبار رو دنبال نکنید 🙂
هر کسی در حدی که میدونه و یادگرفته باید اظهار نظر کنه، ایشون هم در اون زمان در حدی که میدونست نظر داده. مثل همهی ماها که کلی حرف درست و نادرست میزنیم و هر کدومش روی دیگران تاثیر میذاره. اینکه حرف نادرستی بزنی و بعدا متوجه بشی اشتباه بوده و بهش اعتراف کنی بهتره یا اینکه حرف نادرستی بزنی و بعدا متوجه بشی نادرست بوده و لاپوشونی کنی؟
به نظرم اگر هر کسی مهارت یادگیری داشته باشه (که از مهمـترینهاش داشتن ذهن مصداقیاب هست) دائم اندیشههاش رو شخم میزنه و وقتی نظر مخالفی با نظر خودش میشنوه به جای اصرار بر آموختههای خودش تلاش میکنه ذهنش رو به ذهن طرف مخالف نزدیک کنه تا بفهمه داره چی میگه و یادگیری احتمالی داشته باشه. به نظرم اگر ایشون به جای اصرار زیاد به اینکه مشکل اصلی ما مردم کار گریز ما هستند، وقتی کسی باهاشون مخالفت میکرد، باهاش همدلی میکردن و تلاش میکردن فرضیات اون مخالف رو ارزیابی کنن و درک کنن که چی داره میگه، خیلی زودتر متوجه خطای تحلیلشون میشدن.
این برای ماها هم وجود داره، مثلا اگر من متن مخالفت شما رو می شنوم تلاش کنم بفهمم حس شما چی هست که این کامنت رو مینویسید؟ این به قدرت تحلیل من کمک میکنه. تا اینکه کامنت شما رو از فیلتر اندیشههای قبلی خودم عبور بدم.
من فکر میکنم در مجموع حرفهای قدیمی ایشون خیلی مفید بوده، چون حداقل به کمک کرده به جای اینکه در بیرون از خودم به دنبال مسئله بگردم توی خودم به عنوان یک ایرانی مسئله رو جستجو کنم و براش راهحل پیدا کنم، اگر اون روز نیروی انسانی ایرانی نقد نمیشد من به سختکوشی امروز خودم نبودم (البته که بحث در مورد من و تلاش من نیست، اما منظور من اینه که فرق میکنن آدمهایی که بین مسائل بیرونی و درونی روی کدومشون تمرکز میکنن و اینه که یه کارآفرین رو از مردم عادی متمایز میکنه که داشتن یه زندگی عادی هم حق طبیعیشون هست به جای خودش).