رضا براهنی نویسنده 85 ساله ایرانی مقیم کانادا است. اگر چه خیلی با چپگراییهای او حالم خوب نیست اما قلم و روایتش را دوست دارم. کتاب رازهای سرزمین من از جمله آثار دهه اخیر اوست که به روایت حال روزگار دهه 30 شمسی در ایران میپردازد.
برگی از کتاب “رازهای سرزمین من” نوشته رضا براهنی
سروان آمریکایی گفت: حقوق من را دولت ایران میدهد، مخارج عشقبازی من را هم دولت ایران میدهد.
حسین گفت: پس در واقع دولت ایران برای تو زن هم میاورد؟
سروان خندید و گفت: در عوض ما از تمامیت ارضی شما در مقابل هجوم همسایه شمالی دفاع میکنیم.
حسین گفت: پس در واقع برای جلوگیری از کمونسیم ما باید به شما پول بدهیم تا با زنهای ما بخوابید تا قوت قلب پیدا کنید و از ما دفاع کنید.
سروان آمریکایی پوزخندی زد و گفت: اشتباه میکنی! دفاع را هم ما نمیکنیم. شما میکنید. ما شما را آماده میکنیم تا از خودتان دفاع کنید. شما صف مقدم ارتش آزادی بخش آمریکا هستید.
حسین با خود گفت: پس برای راندن شبح کمونیسم ما باید تن به قوادی هم بدهیم. ولی سکوت کرد و دیگر چیزی نگفت.
سروان ادامه داد: تصورش را بکن حسین، ما اگر از شما دفاع نکنیم یا شما را برای دفاع از خودتان آماده نکنیم چه میشد؟ نه واقعا چه میشد؟
جنگ میشد و روسها یکروزه میرسیدند به تهران در عرض چند روز دیگر میرسیدند به خوزستان و خلیج فارس. اسم خلیج فارس را عوض میکردند و میگذاشتند خلیج لنین. روسها همیشه میخواستند که آبهای گرم دسترسی پیدا کنند. تقصیر آنها هم نیست همه اقوام نیمکره شمالی میخواهند به مناطق حاره دسترسی پیدا کنند.
ما هم داریم میکوبیم میرویم جنوب همه آمریکای مرکزی و لاتین را میخواهیم روسها هم از زمان پطر کبیر میخواهند برسند به آبهای گرم. چندی بود که سردشان بود، بعد از انقلاب بلشویکی هم سردشان است و حتی از قبل هم بیشتر سردشان است. آنها آبهای گرم را میخواهند و همه نفت ایران و کشورهای عربی را. اگر به اینها برسند میدانی چه میشود؟ دنیا سرد و تاریک میشود و تمدن اروپا در عرض چند سال برهوت میشود.
حسین گفت: پس در واقع شما ما را آماده میکنید تا تمدن اروپا برهوت نشود؟
آمریکایی گفت: بعله کمونیسم یک همچه بلایی است! روسها وقتی بیایند اول کاری که میکنند این است که زنها را اشتراکی میکنند.
حسین پرسید: یعنی چه؟
سروان گفت: یعنی اینکه هر کس دلش خواست میتواند با هر زنی بخوابد.
حسین گفت: پس در واقع فرق چندانی بین آمریکاییها و روسها نیست
سروان گفت: آنها کمونیست هستند حسین میفهمی؟ کمونیست! ما به خدا اعتقاد داریم.
نقد و نظر
رضا براهنی میگوید: من کتاب رازهای سرزمین من را با درد نوشتهام. آن دردها با من هستند. از من جدا نمیشوند. آن نوشته مرا به من شناسانده است. آن نوشتهی من نویسنده را آفریده است.
اگر دوست داشتید نقدی بر این کتاب بخوانید به اینجا مراجعه کنید.
درسته که گفتید با چپگراییهای ایشون حالتون خوب نیست، ولی جدا از این، همین تفکرات نبود که اصطلاحا آتش به خرمن این مملکت انداخت؟ شایدتکراری باشه این حرف، ولی چرا تقریبا هیچکدوم از همفکرای ایشون تو کشورهایی زندگی نمیکنن که لااقل نزدیکتر باشه به طرز فکرشون. حتی ایران هم احتمالا باید با طرز فکر ایشون سازگارتر باشه تا کانادا
فرید عزیز، کاش فضا به گونه ای بود که میتوانستم در مورد کامنت شما با آزادی بنویسم. همینقدر بگویم که با شما موافقم و روزی خواهد آمد که پرده ها بر بیافتد و تاریخ تکلیف خودش رو با این دوستان کج کلاه روشن کند. از همراهی شما ممنونم
سلام
وقتتون بخیر
سعیده صفی نور هستم، یکی از اعضای متمم.
موضوع پایاننامهام بازاریابی محتوایی دیجیتاله و قراره این موضوع رو در بین اعضای وبسایت متمم بررسی کنم. ممنون میشم که شما هم پرسشنامهام رو تکمیل کنید و برای کمک به جمعآوری پرسشنامه بیشتر، لینکش رو با دوستان دیگه متممی به اشتراک بگذارین.
پیشاپیش ممنونم
لینک پرسشنامه:
https://forms.gle/ybfugDZeNdkdBUc16
پروفایل متمم من:
https://motamem.org/profile/6258/
ارتباط با من:
saeedeh.safinoor@gmail.com
سلام شما کجایین؟ چرا دیگه نمینویسین؟ نکنه از ایران رفتین؟
در ایران بودن یا نبودن که مانعی برای نوشتن نیست! ملال این روزها گریبانم را گرفته است.
از ایران نرین. ملال گریبان همه مان را گرفته. تنها دلخوشی، این است که هنوز همه مملکت را کوتوله ها اشغال نکرده اند و امثال شما و شعبانعی هستین?