
هر بار از جلوی این آپارتمان عبور میکردیم، انبوه جعبه های دلیوری آمازون خودنمایی میکرد. در دلمان و گاهی با همدیگر میگفتیم که این یارو چقدر بیحال و تباه است که هرگز موفق نمیشود همه چیزهایی که سفارش میدهد را به داخل خانه ببرد!
بارها به شوخی میگفتیم که بد نیست یکی دو تا از این جعبه ها را برداریم و سر به سرش بگذاریم تا اینکه یک روز در صندوق پستی همه همسایه ها یادداشتی گذاشتند.
همسایههای عزیز، ما فرزندی داریم که بیماری تنفسی دارد و ورود هر گونه وسیله غیر استرلیزه به خانه ما سبب تشدید بیماری او میشود و ………….
با خودم گفتم ای کاش آپشنی در آدمیزاد وجود داشت که کلا و در همه شرایط میتوانست خفه بشود.
چرا همه ما؟
داشتم فکر میکردم فقط خفه شدن(به معنای چیزی نگفتن) کافی نیست که یهو یاد سخنرانی مصطفی ملکیان درباره معانی مختلف خاموشی افتادم که درجات مختلف خاموشی را شرح میدهد.
https://www.aparat.com/v/3UoRm
متأسفانه همه چیز بی شک اون چیزی که به چشم میاد یا حتی فکری که بر اساس تأمل اولیه بهش میرسیم یا حتی بعد از تأمل ثانویه ی بلند مدتی بهش میرسیم نیست چون همیشه پارامتر هایی هست که ازشون باخبر نیستیم
و جالبه که اگر به شکلی دقیقن شبیه آزمایش گربه شرودینگر هستش که نمیشه به یقین گفت چیزی که مشاهده میشه با چیزی که ما در نظر داریم یکیه
تا زمانی که در جعبه باز نشده نمیشه چیزی گفت
واقعا متن زیبایی بود
کاشکی بلد باشیم خفه شویم
سلام وقت بخیر.
چقدر جالب بود…
کاش همهمون بیشتر یاد بگیریم که قضاوت نکنیم…
مرسی ازتون.