Author: admin

  • اینترنت آب و نان میشود

    این ویدئو بخشی از اولین قسمت برنامه ویدیویی آکادمی تحول دیجیتال است که اصلا دلم نیامد تا بعد از انتخابات صبر کنم تا نسخه کامل و نهایی آن منتشر شود.

  • کلیپی زیبا از حسین دهباشی

    تقدیم به هزاران گذرنامه بی پناه ایرانی که در تمنای بازگشت و مُهر پر مهر مهرآباد، روز و شب را میشمارند روز و شب

  • حسین دهباشی ،معمای دوست داشتنی

    حسین دهباشی

    حسین آقای دهباشی (لینک وبسایت رسمی) یک تاریخ پژوه است. مستقل از اینکه برخی کارهایش تا حد یک معما میتواند شما را گیج کند به نظرم آدم بسیار باهوش و مطلعی است. تقریبا تمام مصاحبه‌هایش در برنامه خشت خام را با دقت فراوان دیده‌ام و مشغول خواندن کتابهای تاریخ شفاهی او هستم.

    به نظرم اگر قرار باشد روزی برنامه نود با موضوع تاریخ سیاسی یا  معاصر برگزار شود، گزینه‌ای بهتر از حسین دهباشی نداریم. اگر بخواهد چنان مصاحبه شونده را به چهار میخ میکشد که طرف آرزو میکند هرگز در برنامه شرکت نکرده بود. حافظه بی‌نظیر و تسلطش بر مقاطع مهم تاریخی در ایران او را دست نیافتنی نشان میدهد.

    او سازنده فیلم تبلیغاتی رییس جمهور روحانی در سال ۱۳۹۲ و یکی از ارکان اصلی کمپین او در آن سال بود. تقریبا مطمئنم که میانه او تیم رییس جمهور شکر آب شده است و اگر چه اقدام او در مصاحبه با برنامه انتخاب نود و شش و توضیحات غیر ضروری او در مورد طراحی کمپین سال ۹۲ و همچنین مصاحبه هفته پیش او با هوشنگ امیر احمدی را کاملا جهت دار و در راستای ضربه زدن به روحانی میدانم، باز هم دوستش دارم.

    او بعدا در اقدامی شجاعانه عذرخواهی بسیار حرفه ای کرد. به نظرم مستقل از اینکه در کجای جهان هستیم، پشت پرده سیاست باید همواره پشت پرده بماند. آنچه او گفت مستقل از اینکه درست و یا غلط باشد، روند روتین کمپینها هست و حتی در یک جلسه تجاری هم ممکن است من جملاتی را بگویم که به نظر بداهه بیاید اما قبلا دقیقا طراحی شده باشد.

    حسین دهباشی

    از دیگر شیرین کاریهای حسین دهباشی، میتوان به خاطره بسیار مهم او از محمد العریبی قاضی دادگاه صدام اشاره کرد که در آن نقش بسیار ارزشمند آقای هاشمی در به دام انداختن صدام و رقم زدن سرنوشت او را به تصویر میکشید.

    این خاطره در بدترین زمان ممکن و پس از مرگ ناگهانی آقای هاشمی منتشر شد و به قول یکی از دوستانم مثال کاملی از بدسلیقگی و کم هوشی (ایشان کلمه دیگری استفاده کردند که رساتر بود اما به نظرم شان حسین دهباشی نبود) راوی در انتخاب زمان برای نقل به شمار میرود.

    حسین دهباشی و محمد العریبی

    گفتگوهای او با فائزه هاشمی، صادق زیباکلام، حسین علایی، محمد نوریزاد، هوشنگ امیر احمدی و مصطفی تاج زاده (همگی در آپارات در دسترس هستند) حاوی نکات بسیاری است. تقریبا همه این گفتگوها را در ترافیک تهران و یا پروازهای کاری دیده ام و امیدوارم شما هم بخشی از اوقاتتان را به این کار اختصاص دهید.

    از حسین دهباشی چهارگانه‌ای با عنوان تاریخ شفاهی ایران منتشر شده است که در آنها با ارتشبد شاپور آذربرزین، علینقی علیخانی، داریوش همایون و حسن نصر مصاحبه های ارزشمندی کرده است. همچنین او مجموعه ای از فیلمهای مستند را هم تهیه کرده است که هنوز فرصت تماشای آن را پیدا نکرده ام.

    این روزها حسین دهباشی کاندیدای شورای شهر تهران شده است. علیرغم علاقه ام به ایشان، به او رای نمیدهم و امیدوارم در این کشور هر کسی به کاری که در آن خوب است بپردازد. شخصا ترجیح میدهم از دیدن گفتگوها و خواندن نوشته هایش لذت ببرم، تا اینکه در حال سر و کله زدن با دیگر اعضای ناکاربلد شورای شهر تهران ببینمش.

    برای اینکه قدرت حرف کشیدن او از مصاحبه شونده و هدایت گفتگو را محک بزنید، بد نیست بخشی از گفتگوی او با هوشنگ امیر احمدی را ببینید.

     

  • اشتراک زیبایی – ترانه عاشقی از سیاه

    اشتراک زیبایی – ترانه عاشقی از سیاه

    قطعا به اشتراک گذاشتن زیبایی باعث چند برابر شدن آن میشود. ترانه عاشقی با صدای بی نظیر سیاه! خواننده ای که تا دیروز نمیشناختمش

  • نفرین خاورمیانه و کشتی شکست خورده دموکراسی

    از نوشته محمدرضا شعبانعلی

    اگر مجبور شوم بین آنها که در ۸۴ رای ندادند و آنها که به ا.ن. رای دادند به یک گروه احترام بگذارم (البته تا مجبور نشوم به هیچ کدام احترام نمی‌گذارم) قطعاً دست آنها که به ا.ن رای دادند را می‌بوسم.

    چون آنها لااقل صورت مسئله را تشخیص دادند و در انتخاب اشتباه کردند. اما گروهی که رای ندادند حتی نفهمیدند مسئله چیست.

    فکر می‌کنم بینش و بصیرت داشتن در انتخابات کار دشواری نیست. چنانکه ما در سال ۸۴ و ۸۸ و ۹۲ داشته‌ایم. کافی است به جای اینکه به چهار سالی که گذشت یا به چهار سالی که خواهد آمد فکر کنیم، به چهل سال بعد فکر کنیم. با خود فکر کنیم که با انتخاب هر یک از گزینه‌های موجود، این ناحیه‌ی نفرین شده از جغرافیا در ۴۰ سال بعد چه وضعیتی خواهد داشت.

    شاید چهار سال بعد را نتوان به سادگی دید. اما چهل سال بعد به سادگی قابل تصور است و انتخاب را آسان می‌کند.

    فقط هنگام انتخاب کردن فراموش نکنیم که:

    یک تصمیم گیری با n گزینه، در مجموعه n+1 انتخاب را پیش روی شما قرار می‌دهد: انتخاب از بین یکی از آن n گزینه یا واگذاری حق انتخاب به بقیه تا به وکالت از شما تصمیم بگیرند.

     

    نفرین خاورمیانه

  • عدالت اجتماعی ،از شعار تا عمل

    در یک پرواز با یک خط هوایی قدیمی و مشهور اروپایی، من و همسفرم درگیر بحثی شدیم که فکر کردم شاید بد نباشد به آن پرداخته شود. بلیطی که خریداری کرده بودیم برای کابین اکونومی بود و ۱۲۰ یورو قیمت داشت.

    شب قبل از پرواز طبق عادت خواستیم کارت پرواز را آنلاین دریافت کنیم تا معطلی کمتری در فرودگاه داشته باشیم. به وب‌سایت شرکت هوایی مراجعه کردیم و متوجه شدیم که برای استفاده از امکان دریافت آنلاین کارت پرواز باید ۱۰یورو بپردازیم. گزینه دیگر این بود که این ۱۰ یورو را پرداخت نکرده و در فرودگاه پس از انتظار در صف کارت پرواز را دریافت کنیم.

    از آنجا که کلا میانه خوبی با صف و انتظار کشیدن به خصوص در جاهای شلوغ ندارم، در نتیجه ۲۰ یورو نازنین را پرداخت کرده و سعی کردم صندلی مورد نظر را انتخاب کنم، غافل از اینکه برای انتخاب صندلی های به درد بخور هم باید نفری ۱۵ یورو دیگر سلفید. گزینه دیگر این است که صندلیهای وسط یا نزدیک دستشویی و غیره را انتخاب کنید.

    روز پرواز وقتی رفتیم تا چمدانها را تحویل قسمت بار بدهیم، فهمیدیم که بابت هر چمدان باید ۶۰ یورو پرداخت کرد. مسلما اگر سبک بار سفر کنید، به شرطی که بار دستی از ۷ کیلوگرم تجاوز نکند، پولی پرداخت نخواهید کرد.

    ضمن پرواز فهمیدیم که بابت هدفون برای تماشای فیلم باید ۵ یورو و بابت نوشیدنی و غذا هم، بسته به انتخابی که انجام میدهید باید پول پرداخت کرد. خلاصه اینکه برای هر امکان جانبی پرواز باید پول پرداخت میکردیم.

    همسفر عزیز که شاکی شده بود گفت: این اروپاییها واقعا آدمهای خسیس و مسخره‌ای هستند. بابت هر چیزی از آدم پول میگیرند. اینها باید بیایند و از ایرلاینهایی مثل امارات و قطر ایرویز یاد بگیرند و بفهمند که چگونه باید به مشتری سرویس داد.

    گفتم: قطعا نمیخواهی بگویی که دوستان خاورمیانه‌ای و تازه به دوران رسیده ما از سر سخاوت همه امکانات را برای ما فراهم میکنند و پولش را هم نمیگیرند. برایش حساب کردم، شما اگر بخواهی از همه امکانات این پرواز استفاده کنی کلا باید ۲۴۰ یورو پرداخت کنی. اینجا دو تا الگوی ذهنی میتواند تصمیم بگیرد.

    الگویی که به عدالت اجتماعی و مصرف بهینه منابع در اقتصاد معتقد است و یا الگویی که صرفا تجاری است و برایش اهمیتی ندارد که وقتی پول چیزی را گرفت، آن منابع چگونه صرف میشوند و نگران ظرفیتهای خالی تولید شده در سیستم نیست.

    با داشتن الگوی ذهنی تجاری، باید از همه مسافران ۲۴۰ یورو بگیری و امکانات را برای همه فراهم کنی. حالا اگر همه چمدان نداشتند و یا فیلم ندیدند و حال و حوصله استفاده از خدمات آنلاین را نداشتند هم زهی سعادت! ما برای همه غذا فراهم میکنیم پولش را هم از همه میگیریم، هر کس غذا نخورد هم به جهنم!

    نتیجه این مدل ذهنی این است که پروازها گرانتر شده و امکان سفر برای آدمها کمتر میشود.

    با داشتن الگوی ذهنی دیگر، میتوانی قیمت را در کمترین سطح ممکن و بر اساس پرواز صرف تنظیم کنی و هر کس خواست از هر امکاناتی استفاده کند پولش را بدهد.

    از سوی دیگر با بکارگیری پلتفرمهای مناسب، میتوان تقاضا برای هر مورد را به دقت برآورد کرد و صرفا همانقدری که نیاز داریم ظرفیت درست میشود. اینطوری، همه چیز در حالت اپتیمم خودش قرار میگیرد!

    نتیجه این مدل ذهنی این است که امکان سفر برای تعداد بیشتری از مردم فراهم میشود. یک دانشجوی اروپایی که مایل به سفر است، میتواند زودتر به فرودگاه بیاید و در صف بایستاد. بار کمتری داشته باشد و از خانه غذایی بیاورد و در عوض امکان سفر برایش فراهم میشود.

    یک بیزنس من هم میتواند پول همه امکانات مورد نیاز را بدهد و با همان پرواز به سفرش ادامه دهد. این یعنی گسترش عدالت اجتماعی و فراهم کردن امکانات برای طیف وسیعتری از مردم.

    واقعا اگر من بار نداشته باشم، یا اینکه نخواهم در حین پرواز فیلم ببینم، چرا باید پول بدهم؟

    کمی که در اوضاع زندگی مردم در کشورهای اروپایی درست و حسابی دقیق میشویم، می بینیم که پنداری که چنین الگوی ذهنی در همه شئون جامعه فراگیر شده است. حداقلی از همه چیز برای همه فراهم شده و باقی به همت و روش زندگی و درآمد شما بستگی دارد. خبری از ریخت و پاشهای جهان سومی نیست و سیستمهای اقتصادی و اجتماعی چنان تعریف شده اند که عدالت اجتماعی به مفهوم مدرن را محقق کرده اند.

    با پیشه کردن چنین الگوی ذهنی است که مصرف پلاستیک در اروپا روند کاهشی در پیش میگیرد، هرگز چراغی بی جهت روشن نخواهد ماند و کسی در زمستان سیستم گرمایش را بی جهت روشن رها نکرده و برای تعادل دما پنجره را باز نخواهد کرد. شیر آب بی سبب باز نمانده و دوش گرفتن هر روزه معادل هدر دادن چندصد لیتر آب نخواهد بود.

    البته اگر کسی هم مثل ما الگوی مصرف بیمار گونه داشت، مانعی سر راهش نیست غیر از یک قبض آخر ماه چاق و چله که از قضا حق کسانی که مثل آدمهای متمدن مصرف میکنند را از حلقومش بیرون میکشد. حالا هر چقدر میخواهی برق مصرف کن و آب هدر بده و نامردمی کن.

    واقعا وقتش نرسیده که از خودمان و کسانی که برای خدمت به ما با هم مسابقه گذاشته اند بپرسیم که آیا عدالت اجتماعی به معنای مساوات ریاضی است و از طریق تبلیغ و شعار برابری و برادری حاصل میشود و یا اینکه نیازمند طراحی سیستمهای دقیق اقتصادی و اجتماعی است؟

    عدالت اجتماعی

  • اشتغال ملی در بوته تفکر سیستمی

    اشتغال ملی

    این روزها بحث بیکاری و اشتغال ملی به عنوان مورد توجه‌ترین مساله کشور، دستمایه تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری شده است.

    یکی میگوید ۶ میلیون شغل درست خواهد کرد و دیگری وعده ۵ میلیون شغل را میدهد. آن طرفیها هم میگویند که ایجاد هر یک شغل نیازمند ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان سرمایه‌گذاری است و اساسا اقتصاد کشور چنین سرمایه‌ای در خود ندارد.

    یکی دیگر پرتال آنلاین راه انداخته تا به خیل بیکارانی که منتظرند تا ایشان رییس جمهور شده و ۵ میلیون شغل کذایی را ایجاد کند کارانه بدهد (یالعجب که ما تا کنون فکر میکردیم که کارانه مخصوص کارمندانی است که بهره‌وری بهتری را نسبت به سایرین به نمایش گذاشته‌اند).

     

    مشکل کجاست؟

    به باور من مشکل اصلی اشتغال در کشور ضعف مفرط مهارت نزد کارجویان است. ریشه این ضعف هم در نظام آموزشی بسیار ناکارآمد کشور است. نظام آموزشی ما زندگی میلیونها آدم را ۱۶ تا ۲۰ سال درگیر کرده و بدون اینکه کوچکترین دانش و مهارتی به آنها اضافه کند، صرفا با افزایش سطح توقعات آنها را به عنوان مهندس و کارشناس ارشد و دکتر روانه بازار کار کرده‌ است.

    از آن طرف هم سازمانها و شرکتهای ایرانی چراغ بدست به دنبال نیروی کار کارآمد، در هر حوزه‌ای که بگویید می گردند و البته که نمی‌یابند.

    اصلاح نظام آموزشی ما اگر همین فردا هم شروع شود ۲۰ سال دیگر خروجی آن معلوم خواهد شد. کارفرما را هم که نمیتوان مجبور کرد نیروی کار بی مهارت استخدام کند. سرمایه لازم برای گسترش تولید ناخالص داخلی را هم که در دسترس نداریم. پس چه خاکی باید بر سر بریزیم؟

    من اگر مسئول حل این مشکل بودم، قانون میکردم که هر شرکت ایرانی که کسی را از لیست کارجویان استخدام کند، معادل حقوقی که به آنها پرداخت میکند از مبلغ مالیات سالانه معافیت خواهد گرفت. این در واقع شبیه یک بورس اینترنشیپ (کارآموزی) برای بیکاران است تا در آن یکسال واجد مهارت و سابقه کار شوند.

    بعد از یک سال هم سازمان باید گزارش دقیقی از پیشرفت کارآموز به وزارت کار ارائه کرده و اینبار برای یکسال دیگر با ۵۰% بورس دولتی قرارداد خود را تمدید کند.

    کارآموزانی هم که پیشرفت خوبی نشان نمیدهند بلافاصله به وزارت کار معرفی و بورسشان قطع میشود. در نتیجه کسی به ولگردی و از زیر کار در رفتن نخواهد پرداخت.

    اینگونه بعد از دو سال نیروی علاف و بیکار و بی مهارت که عامل هزار ناهنجاری اجتماعی است، در فضای واقعی کسب و کار قرار گرفته و تبدیل به نیروی ماهر و توانا شده و میتواند مستقلا وارد بازار کار شود.

    پانصد هزار میلیارد تومان پول فوری نیاز نداریم تا بعد از دو سال نتیجه را ببینیم! به کسی صدقه نداده‌ایم و به رشد تولید ناخالص داخلی هم کمک شده و به نیروی کار مهارت آموخته ایم.

    از محل مالیاتی که دو سال بعد میخواسته پرداخت شود امروز شغل فوری ایجاد کرده ایم و تولید کالا و خدمات شده است که خود بخود میزان مالیات را هم بالا برده و طرح بودجه‌اش را خودش تامین خواهد کرد.

    مسلما راه حلی که ارائه داده شد قابل نقد از سوی اقتصاد دانان و متخصصان این حوزه است و اصلا کامل نیست، اما خواستم بگویم برای حل مساله باید اول آن مساله را خوب درک کرد و سپس با شناسایی عوامل اصلی مشکل آفرین و درک محدودیتها با نگرش سیستمی به جنگ آنها رفت.

    اتحاد آلمان

    مطالعه موردی

    در نوشته آلمان سرزمین مردم نوشته بودم که در اکتبر ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو ریخت و آلمان شرقی و غربی دوباره با هم متحد شدند.

    یکی از معضلاتی که دولت آلمان متحد پس از دوران دیوار با آن روبرو بود، این بود که ناگهان مردم آلمان شرقی، که دهها سال تحت سلطه سیاه شوروی زندگی کرده بودند و بسیار بدوی و فاقد مهارت بودند شهروند آلمان متحد شدند!

    اینها همگی به شغل احتیاج داشتند و دولت هم برای بازسازی قسمت شرقی نیازمند نیروی کار ماهر بود. از طرف دیگر لازم بود که سریعا برای تحقق عدالت اجتماعی سطح رفاه و آموزش در دو بخش شرقی و غربی آلمان به هم نزدیک شود.

    یکی از کارهایی که دولت انجام داد، تدوین برنامه اشتغال ملی و اجرای آن بود. بر اساس این طرح کلیه شرکتهای آلمانی که کسی را از بخش شرقی استخدام میکردند، ضمن برخورداری از معافیت مالیاتی، مزایایی متناسب با حقوق پرداختی هم دریافت میکردند.

    نتیجه این شد که اتباع آلمان شرقی به سرعت در شرکتهای طراز اول آلمان غربی استخدام شده و واجد مهارت و دارای درآمد مناسب شدند. امروز در کمتر از ۳۰ سال، هیچ نشانی از آنهمه فاصله در مهارت و سطح رفاه دو بخش آلمان وجود ندارد.

    نگاه یک مشاهده گر

    اگر بخواهیم به قول خارجیها Out of the Box ( نگاه خارج از چارچوبهای رایج) فکر کنیم، شاید بد نباشد دیدگاه آقای ناصر واثقی در مصاحبه با محمدرضا شعبانعلی و علیرضا شیری در رادیو مذاکره را در چگونگی ایجاد یک میلیون شغل را بشنویم.

  • خانه پوشالی و لحظه عریانی حقیقت

    هشدار: لعنت بر کسی که این پست و محتوی ویدئویی آنرا به کشوری به غیر از آمریکای جهانخوار ارتباط بدهد.

     

    پانوشت:

    اینکه مترجم محترم در یک غلط تایپی اشغال را اشتغال نوشته و به دست دوبلور داده و دوبلور محترم هم همان اشتباه را خوانده است و هیچکس هم هیچگونه کنترل کیفی بر نسخه نهایی نداشته است لابد از عجایب روزگار است.

  • کفش باز ،حکایت جنگ بدون گلوله

    کفش باز

    یکی از خوبیهای بی حوصله و دپرس بودن این است که، می‌توانید یک کتاب ۳۵۰ صفحه‌ای را در یک آخر هفته تمام کنید.

    کتاب کفش باز Shoe Dog ،نوشته فیلیپ نایت Philip Knight موسس و بنیانگذار برند نایکی Nike ( الهه ای از یونان) آنطور که روی جلدش آمده، برترین کتاب مدیریتی سال ۲۰۱۶ به انتخاب آمازون بوده است.

    این کتاب داستان خلق یک برند خارق العاده از هیچ مطلق است. جوان ۲۴ ساله‌ای علاقمند به ورزش دو، که بی هیچ پشتوانه دیگری سوار هواپیما شده و به ژاپن بعد از جنگ دوم جهانی میرود، تا نمایندگی فروش کفشهای ورزشی ژاپنی را برای ایالتهای غربی آمریکا بگیرد.

    نایک

    جالب اینجاست که وقتی از او پرسیدند که از طرف چه شرکتی آمده است، صرفا به دلیل اینکه یاد روبانهای آبی دیوار اطاقش افتاد، گفت: روبان آبی! شرکتی که اصلا وجود خارجی نداشت و محدود به اطاق شخصی او در خانه پدری و معطوف به اراده پولادین او در فروش هر یک جفت کفش بود.

    کتاب کفش باز ، داستان تلاشهای سالهای نخست فیل و شرکایش را از زمانی که اولین کفش نایکی را در دستگاه وافل ساز آشپزخانه قالب گیری کردند روایت میکند.

    کفش باز

    امروز نایکی اولین کفش هوشمند بر اساس IoT را به جهان معرفی کرده و با فروش ۹۰۰ میلیون قلم کالا در سال، حدود دو سوم بازار کفشهای ورزشی جهان را در اختیار دارد.

    کفش باز حکایت کسی است که سالها با بندبازی مابین بدهیهای هنگفت و دشواریهای تبادلات بانکی برای یک شرکت بدون دارایی ثابت، هر سال فروش خود را دو برابر کرد و هرگز ناامید نشد.

    کفش باز ها، فیل نایت و باورمن

    فیل نایت با اتکا جاه طلبی بی حد و حصر و قدرت ریسک پذیری باورنکردنی، با پشتکار و جسارت نایکی را در شمار ۲۰ برند پر ارزش جهان قرار داد و امروز یکی از ثروتمندترین افراد روی کره زمین است.

    کتاب کفش باز

    تک جملات دوست داشتنی از متن کتاب

    • روبروی مجسمه ابولهول به این فکر بودم که، نام هیچکدام از کارگرانی که این مجسمه ها را ساخته اند باقی نمانده است، به گفته کتاب مقدس، همه چیز بیهوده است. به گفته ذن همه چیز زمان حال است و به گفته بیابان همه چیز غبار است.
    • جنگیدن نه برای پیروزی که برای اجتناب از شکست، یک استراتژی محکوم به شکست است.
    • کسی جایی گفته است که کسب و کار جنگی است بدون گلوله و من این حرف را قبول دارم.
    • راه انداختن کسب و کار شخصی چیزی است که موجب میشود ریسکهای دیگر زندگی مانند ازدواج، قمار در لاس وگاس و کشتی گرفتن با تمساح به نظر مسائلی بی خطر بیایند.
    • زندگی ام از تعادل خارج شده بود. مسلما برایم مهم نبود در حقیقت خواهان عدم تعادل بیش‌تری هم بودم، یا عدم تعادل از نوعی دیگر.
    • آسانترین راه برای اینکه بفهمی واقعا چه احساسی در مورد کسی داری این است که با او خداحافظی کنی.
    • زندگی یعنی رشد، یا رشد میکنی و یا میمیری.