از رنجی که رهایمان نمیکند

دو سال و نیم پیش بود که اول بار میرخان را دیدم و از آن روز صدها بار توضیح داده ام که آن کلیپ کذایی کاملا تصادفی ضبط شده و سناریویی در کار نبوده است. دهها بار به آدمهای دور و نزدیک توضیح داده ام که چرا هیچ کاری نمیشود…

ادامه مطلب

ما را رها کنید از این رنج بی حساب

دیر وقت شبی از شبهای پریشانی، در حال قدم زدن، دیدم کودکی در پیاده رو کنار مجتمع مسکونی ما خوابیده است. بدون هیچ بالش یا رواندازی، وسط پیاده رو با دسته فالهایش که زیر سر گذاشته بود. ترسیدم که نکند مرده باشد اما، زباله گردی که در آن نزدیکی بود…

ادامه مطلب