داستان خاورمیانه و حیرانی دیرپای ما و ماجرای آقای رفوگران

روز – داخلی – زمان 60 سال قبل – مکان، هایدلبرگ در آلمان

مرد آلمانی با ناراحتی از روی صندلی برخاست، قلمی که در دست داشت به شدت روی زمین کوبید و خطاب به مرد ایرانی گفت: شما کشورهایی هستید که مواد اولیه دارید؛ اگر بخواهید تولید کننده هم باشید، پس ما چکار باید بکنیم؟

بعد از این جلسه هم به نامه های مخاطبش پاسخی نداد و او را از لیست نمایندگان خود در ایران حذف کرد.

24 ساعت شبانه روز، همه جای خاورمیانه داخلی و خارجی

این روزها یک سوال به شدت ذهن همه را مشغول خود کرده است. در خاورمیانه چه خبر است؟ چرا اینقدر جنگ و درگیری و ترور و جهل و بدبختی و مصیبت در این یک وجب جغرافیای جهان در جریان بوده و هست و خواهد بود؟

برای پاسخ به این سوال به نظرم اول باید بفهمیم که همانطور که اقتصاد خرد و کلان دارد، سیاست هم خرد و کلان دارد. پاسخ سوال هم در سیاست کلان قابل طرح و درک است و در همین یک نقل قول ساده مربوط به 60 سال پیش آمده است.

نقرین خاورمیانه

به قول محمدرضا شعبانعلی: گاهی – بدون اینکه علتی شفاف در ذهن داشته باشم – احساس می‌کنم که تاریخ هم عموماً انتقام جغرافیا را پس می‌دهد. خاک خاورمیانه، همواره چنان آغشته‌ی تلخی‌ها بوده که به قول یک دوست، حتی وعده‌ی حضرت موسی هم مهاجرت بوده است.

پانوشت 1: مرد آلمانی مدیر عامل مدیر عامل شرکت خودنویس سازی لوکسور در هایدلبرگ آلمان و مخاطبش، علی اکبر رفوگران صنعتگر برجسته و پدر صنعت لوازم التحریر ایران و زمان خاطره دهه 40 شمسی است.

مدتی بعد از جلسه با مرد آلمانی، رفوگران به جای خودنویس به دنبال فروش خودکار بیک رفت و در سال 1342 کارخانه خودکار بیک را در ایران تاسیس کرد بعد از آنهم استدلر، فابرکاستل، عطر بیک، مداد سوسمار، مرکب خودنویس، نوک خودکار را پایه گذاشت و به ثمر رساند.

رفوگران

علی اکبر ناطق نوری در کتاب خاطرات خود بخشی را به روایت سرگذشت این کارآفرین ایرانی اختصاص داده است. او روایت می کند که «برادران رفوگران از محترمان تهران شکایتی به دفتر رهبری داده بودند و ایشان برای پیگیری آن را به من سپردند.

وی مینویسد: بخشی از نامه‌ی آقا خیلی تند بود، مضمون آن چنین است: خدا کند که این‌گونه که این‌ها می‌گویند درست نباشد؛ و الا وای بر من، وای بر ما، اگر این درست باشد. اگر این ظلم‌ها در کشور شود، در قیامت چه پاسخی خواهیم داد.

ناطق مینویسد: به ایشان گفته بودند که می‌خواهیم جلوی کارگرها شما را شلاق بزنیم، شکنجه روحی شده بودند و اینها با وجودی که افراد مذهبی و متدینی بودند، تحت فشار عصبی، هر دو اقدام به خودکشی کرده بودند، که البته ماموران مانع این کار شدند و آنها موفق به خودکشی نشدند.

علی اکبر رفوگران که از بنیان گذاران آسایشگاه کهریزک به شمار میرود، پس از سال ها دشواری و عبور از گردنه های سخت به خانه ای در لواسان پناه برده است تا فضای آرام را به  محیط کارخانه ارجح کرده باشد.

پانوشت 2: برای مطالعه سرگذشت کامل آقای رفوگران میتوانید کتاب یادی از بودها، یا کتاب 50 کنشگر اقتصادی ایران و یا اینجا را مطالعه کنید.

۲ دیدگاه در “داستان خاورمیانه و حیرانی دیرپای ما و ماجرای آقای رفوگران

  1. شاید به قول شاملو از بختیاری ماست که در خاورمیانه زندگی میکنیم. این مطلب این شعر را دوباره در ذهن متبادر کرد.

    ما مردمان خاور میانه ایم…
    بعضی هایمان در جنگ کشته می شویم،
    بعضی در زندان…
    بعضی هایمان در جاده می میریم،
    بعضی در دریا،
    حتی بلندترین کوه ها هم…
    انتقام تنهایی شان را از ما می گیرند،
    چرا که ما شغل مان “مُردن” است.

    ترجمه ای از شعر “نشاط حمدان”_ حمیدرضا ابک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *